پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

پرواز را به خاطر بسپار؛ پرنده مردنی‌ست...
فروغ فرخزاد

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رسانه» ثبت شده است

مهر 1393 بود که یک پیج دانشجویی برای دانشگاه زدم. چند وقت بعد هم کانال تلگرامی اش را ساختم. تا مدت ها پادشاه پیج ها بود. تا جایی که روابط عمومی دانشگاه از تصاویر ارسالی و تولیدی آن می دزدید! امشب آخرین پست پیج و کانال را گذاشتم و بدین ترتیب در 20 اردیبهشت 98 پرونده این رسانه دانشجویی بسته شد. بخش زیادی از تجربه های رسانه ای را از این صفحه و تعامل با کاربرانش دارم.

پ.ن: سخت بود، ولی بالاخره پرونده اش را بستم!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۴۷
محمد حسن شهبازی
عده ای در بعضی کارها ناخودآگاه و بدون این که آموزشی ببینند، موفق عمل می کنند. این افراد اگر آموزش همان حوزه استعدادشان را ببینند می بینند در اکثر موارد مطابق با اصول حرکت کرده اند و مابقی مواردی را هم که از چشمشان مغفول مانده اصلاح می کنند و به حد اعلی نزدیک می شوند. از سمت مقابل هم البته می شود نگاه کرد که اصول را از بررسی رفتار همین افراد موفق استخراج کرده اند و با مشاهده و بررسی یک جامعه آماری گسترده پرتکرارترین عوامل را مشخص و به عنوان اصول معرفی کرده اند.
حالا حرفم سر شبکه های اجتماعی است. فعلا برایمان مهم نیست که چه انگیزه ای پشت فعالیت در آن هاست، بلکه مهم این است موارد ذیل را قبل از ورود بدانیم:
 برای چه می رویم؛ به کجا می رویم و با چه کسانی در تعاملیم.
مورد اول که می شود همان هدف. اگر می رویم به قصد خوش گذرانی لااقل در هنگام استفاده از آن بدانیم هدف خوش گذرانی است و مثلا هدف کسب یک سری اطلاعات خاص نیست. پس لزومی هم ندارد که خیلی مراقب رفتار بود و به اصطلاح چراغ خاموش حرکت کرد. یا شاید هدف فعالیت حرفه ای و نشر یک سری اطلاعات تخصصی باشد. این جا باید در نظر گرفت که انتشار مطالب نامرتبط هیچ کمکی به سیر فعالیت ما نخواهد کرد و شاید باعث کندی و یا حتی پسرفت نیز بشود.
مورد بعدی شناخت آن شبکه اجتماعی است. هر کدام محیط خود و فضای خاص خود را دارد. فارغ از این که جامعه مخاطبین و اکثریت آن ها معمولا یک محیط غالب برای آن درست می کنند، باید شناخت که آن شبکه چه حال و هوایی دارد. حتی اگر قصدمان این باشد با دیدگاه و نگرش خودمان در آن جا فعالیت کنیم لازم است آن محیط را بشناسیم. نشناختن محیط همان و گم شدن در آن همان! پس هر کدام با یک رویکرد و با ایدئولوژی خاص خود ارتباطات را برقرار کرده اند. توییتر به یک نحو، اینستاگرام نیز به نحوی دیگر و هر کدام با ویژگی های خود. به طور مثال همین توییتر مدتی به طور فزاینده ای تبدیل به لانه عده ای خاص شده بود. اکثرا با هویت غیرواقعی و بسیار بی پرده تر از سایر شبکه ها صحبت می کردند. شبکه ای که اگرچه امکان انتشار تصویر و فیلم را دارد، اما بیشتر بر پایه متن است و آن هم متن کوتاه(با محدودیت اعمال شده توسط خود توییتر). بیشتر هم افراد با ژست اپوزیسیون افراطی که از ریشه با همه چیز مخالفند در آن جا حضور دارند و تقریبا قید و بند خاصی هم ندارند. هر چه دلشان بخواهد می گویند و اکثرا هم فضای شکست خورده دارند و توییتر را مانند یک غار که به آن پناه آورده اند می بینند. 
و اما مورد سوم هم مخاطب است. پس از کسب آگاهی و شناخت محیط ، شناخت مخاطبین گام مهم دیگری است که باید صورت بپذیرد. باز هم بسته به اینکه هدف چیست و محیط چگونه است، مخاطب بر روی نوع فعالیت اثر خواهد گذاشت. نگاه از بالا به محیط و درک نیاز مخاطب و شناخت روحیات او به بهبود فعالیت،بهبود اثرگذاری و تسهیل رابطه متقابل کمک خواهد کرد.
پ.ن: اگرچه این مطالب به نظر خیلی ها بدیهی و ساده باشد، اما حاصل ساعت ها فعالیت عملی و تفکر و بررسی است. تا حد زیادی هم صحت آن ها برای شخص بنده ثابت شده و از وارسی وسیع در سطح ابزارهای رسانه موجود داخلی و خارجی به نظر می آید رعایت همین نکات ساده در رسیدن به نتیجه تاثیرگذار خواهد بود. البته موارد ریز و درشت دیگری هم هست که در صورت اضافه شدن به متن بالا، آن را کامل تر خواهد کرد.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۱۷:۳۱
محمد حسن شهبازی
پیام های تلگرامی بود که ترغیبم کرد این دو فیلم را ببینم. هر دو را در یک یادداشت این گونه ثبت کردم: "ثریا و برادران". شب بود و آنتن اینترنت هم 3G. بسته هم که هر ماهه اضافه می آمد، تصمیم گرفتم با همان گوشی دانلود کنم. جستجوی ثریا خیلی ساده به نتیجه رسید اما برادران که دو قسمت بود، نه. همان نقد ثریا را چسبیدم و دانلود کردم اما به دلیل کمبود وقت و شرایط مناسب و یا نبود حوصله همان لحظه ندیدم. ماند توی گوشی تا همین چند روز پیش دیدمش. از آن جایی مشتاق شدم ببینم که در یک پیام نسبتا متفاوت و البته یکسان در چند گروه دیدم که رهبری از برنامه ثریا که موضوع اصلیش را به جشنواره مردمی عمار اختصاص داده بود، تقدیر کرده بود.
خلاصه بالاخره فرصت و قسمت شد که این برنامه را ببینم. مثل اکثر فیلم های کوتاه و بلند که به اندازه زمان فیلم، وقت یکپارچه ندارم تا کلش را پشت سر هم ببینم این ثریا هم دو قسمتی شد.(البته بحمدالله عادت کرده ام که با دو قسمتی دیدن آسیبی به فیلم وارد نشود و ذهنم با دیدن آخرین صحنه از بخش قبل فیلم را یادآوری می کند و ادامه می دهد.) قسمت اول نزدیکی های غروب و در تاکسی سیدخندان به ونک بود که به دلیل نبودن ترافیک زیاد کمتر از 20 دقیقه آن را توانستم ببینم. بخش دوم هم یک روز صبح در اتوبوس های غرب به شرق همت دیده شد. آن روز صبح نمی دانم چرا، اما اتوبوس خیلی خلوت بود. در حدی که توانستم یک صندلی خالی گیر بیاورم بدون این که فرد خاص دیگری بی صندلی بماند. نشستم و هندزفری را وصل کردم و شروع فیلم. درست از همان ادامه مشغول دیدن شدم. فیلم موارد + و - ای برایم داشت و گاهی خوشحال می شدم از دیدنش و گاهی هم کمی توی ذوقم می خورد. جدا از محتوای برنامه صدای نادر طالب زاده که میهمان اصلی این قسمت بود مثل همیشه برایم جذاب بود. مورد منفی هم بماند... فعلا قابل اغماض است.
برنامه این قسمت پخش سه اثر از جشنواره بود. اولی را چون برایم خیلی جالب بود اسم و داستانش در ذهنم مانده، "علمک"!(توصیه می کنم کل برنامه را ببینید.). بعدی ار اشتباه نکنم درباره غواصان شهید و کلا مقوله "قهرمان" بود و آخری هم اثری دانش آموزی که برگزیده شده بود و اشاره به رشوه داشت. همین الان هم اسمش یادم آمد، "رومیزی". در طول دیدن فیلم این که دیدنش با حس و حال رهبری عجین شده برایم جالب بود و کلا مقوله انقلاب و هنر و جشنواره فیلم مردمی و ... برنامه را خاص تر کرده بود. حمایت های نادر طالب زاده از آثار و این که حتی یک نکته منفی هم از فیلم ها نمی گفت در نوع خودش جالب بود. در طول مشاهده فیلم هم شاید صدها فکر به ذهن انسان خطور کند. از فکر های ریز که توسط اثرهای موضوعی به ذهن آدم خطور می کند تا تفکر های کلان که بر پایه همان انقلاب و مردم و ... می چرخد.
فضای فیلم ها و آثار طوری بود که روحیه انقلابیگری آدم را بر می انگیخت. روی صندلی های خلاف جهت حرکت ماشین، در حال مشاهده بودم و از بیرون کادر گوشی محیط اتوبوس را می دیدم. بعد از این همه مدت گیر آمدن یک جا با این مسیر طولانی، در حد شیرینی روز آخر امتحان ها یا شنیدن اولین صدای نوزاد توسط مادر است. اما در همین تصویر تاری که داشتم مرد مسنی را دیدم که می شد گفت قطعا ایستادن برایش سخت تر از من بود.(معمولا یک محاسبه منطقی می کنم که ببینم کدام ارجح است. نشستن یا بلند شدن؟ معیار هم به صورت خلاصه همان برچسب نصب شده در همه اتوبوس هاست. اولویت با سالمندان، معلولان و افراد کم توان) این بار شاید خیلی سریع محاسبه به نتیجه رسید. ثریا کار خودش را کرده بود! :)

پ.ن:
-امروز هم یک کلیپ دیگر می دیدم. اشاره های غیر مستقیمی به این موضوع می کرد. به این نتیجه رسیدم که اگر روزی خدای نکرده جنگ شود، یک سری باید با سرعتی خیره کننده بنشینند کلیپ پشت کلیپ بسازند و هی تزریق کنند به مخاطب(از رزمنده ها تا عوام الناس)
-کلیپ یک نمونه از یک مجموعه بزرگ است.
-الان هم یک جورهایی جنگ است. کلیپ سازها هستند؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۱۸:۴۰
محمد حسن شهبازی

📡

#دیدار_شعرا_رهبری

.

دنیایی که گاهی افتادن یک گربه در چاه برایش میشود به‌عنوان یک مسئله‌ای که در خبرگزاری‌ها و در روزنامه‌ها و در تلویزیون‌ها منعکس میشود که بله یک گربه‌ای یا یک مثلاً روباهی در چاه افتاده بود، فلان دستگاه، فلان دستگاه، فلان دستگاه جمع شدند که این را زنده بیاورند بیرون، یا یک حیوان آبی به ساحل افتاده دارد جان میدهد، این را یک‌جوری برگردانند به آب، برای این چیزها دنیا آن جنجالها را به راه می‌اندازد، آن‌وقت برای کشتار شیمیایی یک (#سردشت) شهر این دنیا ساکت میمانَد! دنیا که میگویم منظورم ملّتها نیستند، ملّتها وسیله‌ای ندارند، ابزاری ندارند، منظورم قدرتهای مسلّط بر دستگاه‌های تبلیغاتی دنیایند، فارسی‌اش میشود آمریکا، انگلیس، نیروهای غربی مسلّط، نیروی صهیونیستی. اینها هستند که بر فضای تبلیغاتی دنیا مسلّطند، نمیگذارند آب از آب [تکان بخورد]

______

#khamenei

#rahbar

#khamenei_ir

#supremeleader

#خامنئی_دات_آی_آر

#رهبر

#خامنه_ای

#آرامش_امت

#الخامنئی

#رهبری

#خامنئی_دات_آی_آر


پ.ن: عینا کپی کردم.

خطاب به خودم هم بگم که: افتادگی آموز اگر طالب فیضی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۲۱:۱۱
محمد حسن شهبازی
بسم الله الرحمن الرحیم
کُلُّ أمرٍ ذى بالٍ لَم یُذکَر فیهِ بِسمِ اللّهِ فَهُوَ أَبْتَرُ

شاید اهمیت این مطلبی که قصد نقل آن را دارم مرا وادار کرد که بار دیگر بسم الله بگویم.(yon.ir/oWwx)
و آن چه وادار کرد بیایم و در این ساعت پس از یک روز پرفشار از کار فیزیکی و غیرفیزیکی نوشتن این مطلب را آغاز کنم می تواند این ها باشد:
-دوره رسانه شناسی ، از کتاب تا کامنت
-بحث های درگرفته در میان رفقا
-آن اقدام انقلابی امین صمدی
-و تفکرات زمان های خلوت با خود، که هدیه گرانبهای خداست به بشریت...
و...
برویم سر اصل مطلب.

دقیق حضور ذهن ندارم که کجا مشغول قدم زدن بودم، اما تصویر راه رفتن در کناره خیابانی که جدول کوتاهی داشت را راحت به خاطر می آورم. در آن لحظات آن چیزی که بیشتر ذهنم را مشغول می ساخت حقیقت بود. مقایسه ای بین این زمان و زمان گذشته و حرف های دیگران ،به همراه فکرهای جدید در ذهنم شکل می گرفت.
بخشی از نامه صادق(یکی از دوستان که درباره موضوع همین رسانه ها و تاثیراتش اخیرا نامه ای الکترونیکی فرستاده) برای شروع نقطه خوبی به نظر می رسد. آن قسمت که می گفت: اخیرا جایی خوانده که حجم اطلاعات وارد شده به ذهن یک انسان امروزی اعم از خبر ها،کتاب ها، تابلوهای تبلیغاتی و دیده ها و شنیده ها در یک روز برابر کل اطلاعات دریافتی توسط یک انسان قرن هجدهمی است. باور کردنش کار راحتی نیست و رد کردنش هم در مقابل اصلا ساده نیست. حتی می توان گفت که باور کردنش راحت تر از رد کردنش است. حقیقت به درستی آن گزاره نزدیک تر است تا عکس آن. در چنین محیطی بشر همان قرنِ 18 چطور باید انعطاف نشان دهد؟ با این تغییر وحشتناک (که انفجار اطلاعات هم نامیده می شود)، آیا بشر هم ایمنی لازم را بدست آورده است؟
مقایسه بین زندگی بشر در یک دوره زمانی نه چندان بلند و با توجه به ذات ثابت بشری می تواند بعضی چیز ها را روشن تر کند. قدیم تر در دوران پدران ما و پدرانشان زندگی ها با سرعت بسیار پایین تری پیش می رفته. تغییر ها خیلی کند تر بوده و همه چیز تحت کنترل بشر بوده است. اما این روز ها گاهی شاهد اتفاقاتی متفاوت هستیم. باید صبح تا شب دوید و دوید تا تازه بتوان به قافله روزگار رسید(اگر برسیم). و این اولین مشکل زندگی در این روزهاست. زندگی ای که کمتر فرصت خلوت را پیدا می کنیم. اصلا شاهکارترین لحظات زندگی در همین ساعات خلوت شکل گرفته و می گیرد. و با وایبر و واتس اپ و تلگرام و اینستاگرام و فیس بوک و توییتر و لنزور و و یاهو و جیمیل و البته پلاس و ... آیا خلوتی می ماند؟ ظاهر جملاتم شاید شبیه تندروهایی باشد که تماماً گردن تکنولوژی و کاربردهایش را از دم تیغ می گذرانند اما بگذارید این ضمانت را به شما بدهم که از مسیر طی شده با شما صحبت می کنم. از خیلی زودتر ها :) فیس بوک و توییر را تجربه کردم، ساعت ها در وایبر چرخ زده ام و شب زنده داری ها کرده ام. تجربه ادمینی ها داشته ام و... :) و در این حیطه شاید از نظر تجربه غنی که نه ولی خام هم نباشم. مسلما آن چه موجب اقبال عوام شده مزایایی هم دارد اما از تمامی مزایای این ها بگذریم رواست که مضرات را هم در نظر بگیریم و ببینیم آیا مزایا به مضرات می چربد یا بالعکس؟ و اگر این عکس صحیح است پس این چه بیماری و چه خودآزاری است که بعضا بشر گرفتار و اسیر آن شده؟
در گذشته ها سیر می کردیم، در باب ارتباطات اوضاع با این روز ها خیلی تفاوت می کرد. مردم به سبک این روز ها شهر زده نشده بودند. فواصل منازل بعضا بسیار دور بود و شاید هم بر عکس همه در یک خانه زندگی می کردند. آن چیزی که در هر دو این حالات ثابت بود کیفیت بالای روابط بود. اگر نامه می دادند، پر از ارادت و علاقه بود و پر از انتظار پاسخ. و اگر دور هم جمع می شدند از نگاه هایشان محبت بود که رد و بدل می شد.
درست است که این روز ها من اگر بخواهم با توِ رفیق صحبت داشته باشم، به طور میانگین فقط چند دقیقه زمان انتظار را باید سپری کنم اما آیا عمق این ارتباط هم آن چیزی هست که موجبات رضایت ما را فراهم آورد؟
این واقعا از بزرگترین دردهای بشر امروز است. دردی که به آن دارد جان می دهد اما درمان را نمی یابد. در بین روزهای هفته شش روز را درگیر همین ارتباطات رایج است و اتفاقی یک روز با رفقا بیرون می رود و کوهِ احساسات مثبت می شود و وقتی آن روز تمام می شود دوباره تارهای قبلی دور وجودش تنیده می شود تا فرصتی دوباره دست بدهد و آن جمع با کیفیت قبلی.
و لذت دیدن و یک ساعت با دوست بودن کجا و چند ساعت صحبت کردن از جنس کلمات دیجیتالی؟
بیایید با هم رو باشیم... 
بیایید بعضی تارها که در ذهنمان هم تنیده شده است و حتی قدرت تامل و تفکر عمیق را گرفته پاره کنیم و آزاد بیندیشیم...
و چاره حل این مشکل چیست؟
گام اول این است که اصلا بپذیریم ما مشکل زده ایم. بپذیریم که ما در شرایط ایده آل نیستیم. همه چیز خوب و فوق العاده نیست. 
و پس از طی این گام مسیر روشن تر می شود. بنده نه جامعه شناسم، نه روانشناس و نه نظریه پرداز. یک دانشجوی معمولی در یک رشته مرتبط(کامپیوتر) که شاید در این موارد بیشتر در معرض هجوم بوده است و در آینده هم اگر بخواهد در همین مسیر بماند بیشتر تعامل خواهد داشت. و آنچه قرار است بگویم حاصل شنیده ها ، دیده ها و تفکرات شخصی است. بد نیست به هر حال از زبان یک انسان درگیر دغدغه مند این چیز ها را بشنوید. پس برویم سر راه حل ها:
روی کاغذ "بلک ایجنت طلایی" برای بهترین ایده تعلق می گیرد به:     "ترک همه این ها و زندگی با تکیه بیشتر به دنیای فیزیک"
و حقیقت این است که ما بر روی کاغذ زندگی نمی کنیم. پس ترک همه آن ها ممکن نیست. آن چیزی که کار را مشکل کرده مزایایی است که نمی توان آن ها را نادیده گرفت. سرعت دسترسی بالا در مواقعی که واقعا گره های بزرگی را باز می کند را چه کنیم؟
یا صرفه جویی بزرگ در هزینه ها؟ قابلیت های اعلام عمومی ، اطلاع رسانی و... که انصافا مزایای خوبی است.
و چطور می توان این ها را کنترل کرد؟ آیا اصلا کنترل پذیر هستند؟ اگر نه که این خیلی وحشتناک است. اگر بلی چه چیز جلوی این شمشیر دو لبه را می گیرد؟
به نظر می رسد با توجه به بررسی های نظری و بالینی :) چیزی جلوی این ها را نمی تواند نگه دارد الا "تقوا" و به معنی عام اراده.
و در مورد کل قضیه می توان این سوال را پرسید که: 
آیا عصری که بشر اکنون در آن زندگی می کند با تمام پیشرفت های چشمگیری که داشته در مسیر مستقیم حرکت کرده؟ و یا اینکه به بیراهه رفته و در مسیر انحرافیست که به تاخت می رود؟
#قضاوت_با_شما ;)


پ.ن: آنچه که خواندید شاید یک نوشته اصولی نباشد، اما به هرحال هدف، انتقال بعضی دغدغه ها که بعضا به مسائل سطح بالا مرتبط است بود. شاید چیزی شبیه technical writing.
از غیر اصولی بودنش عذرخواهی می کنم. ;)

و همه با نگاهی باز تر به زندگی نگاه کنیم و ببینیم دنبال چه هستیم؟ و آن چیز ها آیا همین جایی است که هم اکنون به سویش می رویم؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۵۹
محمد حسن شهبازی