پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

پرواز را به خاطر بسپار؛ پرنده مردنی‌ست...
فروغ فرخزاد

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با موضوع «تجربه» ثبت شده است

در آستانه 25 سالگی، این تجربه را به واسطه چندین بار تکرار آموختم که در هنگام خرید سوغاتی، چند عدد اضافه و خارج از حساب و کتاب عادی تهیه کنم تا وقتی رسیدم و متوجه شدم افراد غیر مترقبه ای از سفرم با خبر شده اند و از قضا منتظر دیدارم هستند،‌ کاسه چه کنم دستم نگیرم و مجبور نشوم دنبال راه حل های محیرالعقول بگردم تا از این گونه بحران ها به سلامت عبور کنم! پس قرار من با شما این طور شد که در هنگام خرید سوغات علاوه بر افرادی که به ذهن می رسند، برای چند شخصیت خیالی هم سوغات بخرم تا از یک وضعیت قرمز پیشگیری شود. اگر هم وضعیت سفید بود که خدا را شکر، سوغاتی ها را خودمان استفاده می کنیم.

پ.ن: الان بعد از جستجوهای اینترنتی چند نقطه در شهر را نشان کرده ام و امیدوارم مشابه همان محصولاتی را که از مشهد خریده ام، پیدا کنم. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۷ ، ۱۲:۰۸
محمد حسن شهبازی
در بازار تهران به دنبال یک چیز عجیب و غریب که احتمال می دهم درصد زیادی از بازاری ها اصلا نمی دانند چیست و به چه دردی می خورد کوچه و پس کوچه ها را گز می کردیم و در حالی که به انتهای یکی از راه های اصلی نزدیک می شدیم جمعیت پرتعدادی را دیدیم که از یک فرعی به همان راهرویی که ما در آن بودیم وارد شدند. از افعال لابد حدس زده اید که تنها نبودم و همراه یکی از رفقا که از قضا پدرش در بازار حجره داشت آمده بودیم. او حدودا می دانست که قضیه از چه قرار است اما برای من اولین بار بود که با چنین صحنه ای مواجه می شوم.
جمعیت با ذکر صلوات بر لب از کوچه ای که عمود بر این خیابان بود وارد شدند و دو سه نفر جلوی صف را راحت می شد دید که پیراهن مشکی بر تن داشتند. در عقب آن ها هم مرد میانسالی بود که مدام از جمعیت پشت سرش صلوات می گرفت. جمعیت قدم زنان جلو می آمد. رفیقم می گفت برای باز کردن حجره بنده خدایی آمده اند که به خاطر فوت صاحبش چند روزی تعطیل بوده و رسم است که چنین مراسمی برگزار شود و آن چیزی که برایم خیلی جالب و شگفت انگیز بود خاموش شدن نوبتی چراغ مغازه هایی بود که جمعیت از کنارشان رد می شد و به احترام آن مرحوم چند لحظه ای خاموش می ماند.

پ.ن: بار قبل هم که بازار آمده بودم از بعضی اتفاقات و رفتارها که تا به حال ندیده بودم متعجب شدم(به گمانم درباره آن نوشته ام. دلارفروش های کنار خیابان،گاری وسط خیابان پانزده خرداد و ... ) و این بار نیز این اتفاق اسباب غافلگیری مان را فراهم کرد. قسمت بعد چه خواهد شد را خدا داند و بس...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۲۷
محمد حسن شهبازی