پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

پرواز را به خاطر بسپار؛ پرنده مردنی‌ست...
فروغ فرخزاد

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

برادران

جمعه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۱۵ ب.ظ
یکی از خاصیت های سفر بی خبری است. دوری از ارتباطات و به تبع بی خبری و در کنار آن حتی حس بی اهمیتی به اخبار(یعنی حتی اگر خبر را بشنویم هم واکنش خاصی نشان نمی دهیم).
عصر جمعه که رسیدیم وقت نهار بود. نهار را که خوردیم ، جز خواب چه می شد کرد؟ :)
ولی؛ در میانه راه shutter island میدیدم و باتری لپتاپ همکاری لازم را نکرد و فیلم نصفه ماند. کنجکاوی این که ادامه اش چه بر سر تدی می آید مجابم کرد که بر خلاف فضای خانه ادامه فیلم را ببینم. دیدم و نظرم بماند برای وقت دیگر. بعد از فیلم دیگر نوبت خواب شد. ضبه حدی خسته بودم که خوابم می برد و پس از گذر لحظاتی از خواب می پریدم! القصه چند ساعتی خوابیدم و بیدار که شدم صدای سرودهای عربی و ... می آمد. شبکه یک مراسم جشن سالگرد پیروزی جنگ 33 روزه را نشان می داد. از طرفی دیگر این روزها اخبار مرتبط با همین موضوع کم دور و برم نبوده. کتاب "مرگ از من فرار می کند" چمران، موضع چند نفر در آن گروه کذا درباره اعراب، مسائل یمن و کلا اوضاع جهان شیعه در ذهنم اهمیت این موضوع را دو چندان می کند. جهان اسلامی که فراز و فرودهایی را تجربه کرده اکنون در شرایط خاصی است. به دلیل جهان بینی ویژه ای که مسلمانان دارند، شاید قدرتهای حال حاضر در وهله اول از ناحیه آنان احساس خطر کنند و با یک بررسی جزئی هم می توان شاهد بود چقدر بازی رو و زیر در دنیای مسلمانان وجود دارد. و در پشت پرده سایه هایی حاضرند که مدام بازی ها را بالا و پایین می کنند، از چپ می زنند، از راست وارد می شوند و از طرفی دیگر خارج. خلاصه این جهان در بخش هایی ناخواسته به نظر بازی خورده است. سرگرم کارهایی شده است که از بعضی کارهای دیگر باز بماند. اما این وسط هم هستند کسانی که با چشم باز جلو رفته اند، سایه ها را دیده اند و از سایه فراتر رفته، خود چهره ها را شناخته اند. و اکنون با یقین و اراده پیش می روند و بار دو چندان به دوش می کشند.
این که من مسلمان شیعه ام و برادران مسلمان زیاد دیگری دارم، حقیقتی است انکار ناپذیر. اما این که بین برادرها چه می گذرد هم غیر قابل چشم پوشی است. برادرانی را در نظر بگیرید که یکی شان نان آور خانواده است، نه تنها نان می آورد، ستون خانه هم هست. یعنی دو برادر دیگر که دعوایشان می شود نقش بزرگتر را ایفا می کند. شاید سنش هم بزرگترین نباشد، اما نقشش کلیدی است. برادران بزرگی هم هستند که در خلوت هزار بد و بیراه به برادر نان آور و ستون خانواده می گویند و شستشان خبردار نیست که اگر او برود، بعد از آن چه خبر خواهد شد و خدا چه برنامه ای را پیاده خواهد کرد؟ آن سوی دیگر هم برادری هست که زیر سایه برادر نان آور رشد کرده، او را الگو قرار داده و حالا خیلی شبیه برادر بزرگترش شده. برای خودش دیگر کسی است و حتی کمک حال برادر هم به حساب می آید. و احتمالا گاهی با برادرش درد دل می کند، دو نفری غصه می خورند که ای کاش همگی یکدل و یکصدا بودند و خانواده را آن طور که باید معنا می کردند. شرایط کنونی اذیتشان می کند ولی خوب چه می شود کرد؟ هر دو به راهشان ادامه می دهند تا روزی برادران دیگر هم وجدان و انصاف را بیاورند وسط، سوگندی واقعی با خود و خدای خود بخورند و آن چیزی که برادری نام دارد را به ظهور برسانند...

پ.ن: ما هم برای برادر ها دعا می کنیم... :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی