پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

پرواز را به خاطر بسپار؛ پرنده مردنی‌ست...
فروغ فرخزاد

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوشتن» ثبت شده است

خب من امشب دومین کیک زندگیم رو درست کردم. به این امید که فردا صبح که از خواب پا شدم و ماه رمضون نبود، صبح کیک بزنیم.

این کیک ها رو یه بار که توی هایپرمی تخفیف زیادی خورده بود برداشته بودم. دو تا بسته بودن و توی کابینت ها داشتن خاک می خوردن و تصمیم گرفتم قبل از اینکه مثل پودر کیک قبلی تاریخ انقضاشون بگذره، به کمال برسونمشون. خلاصه وسایل و اینا رو آماده کردم و پروسه رو شروع کردم. این بار به جای فر گاز سعی کردم از ماکروفر استفاده کنم. اگرچه خروجی کیک دوم خیلی بهتر از اولی بود، ولی باز نتونستم کثیف کاری نکنم. درسته مثل قبل گرد و خاک نکردم ولی باز موقع استفاده از همزن مقادیر زیادی پودر به اطراف پاشیدم و باید تا شعاع یکی دو متری اطراف رو گردگیری کنم. ماکروفر هم از اون چیزی که فکر می کردم قوی تر بود و 20 دقیقه ای کیک رو تحویل میده و نباید به راهنمای پشت جعبه کیک وقع می نهادم! خلاصه که یه کم روی کیک زیادی برشته شد. اما همون طور که گفتم خروجی بهتری از قبلی داشت. قبلی یه حالت الاستیک عجیبی داشت. عین لاتکس بود :) دلیل اصلیش میدونید چیه؟ این که توی کیک قبلی یادم رفته بود 100 سی سی روغن بریزم توی مایع! شایدم به خاطر این بود که تاریخ انقضاش گذشته بود. هر چی بود، این سری الاستیک نبود و تاریخ مصرفش هم درست بود. تازه از این تزیین های رنگی رنگی هم خریده بودم و ریختم روش. در کل بد نشد. پیشرفت قابل توجهی داشتم. شاید سری بعدی پای خامه هم باز شد. زندگی و مهارت هایی که آدم به دست میاره همینه دیگه. از زمین های خاکی شروع می کنی و تهش میشی شِف محمدحسن! البته نمیدونم، شاید اگه همزن و اون قالب کیک و اینا تو خونه نبود، من هیچ وقت تو زندگیم کیک نمی پختم و هیچ وقت نمیتونستم این کارو تجربه کنم. انگار امکانات خیلی چیز مهمیه.

راستی؛ شاید تو دلتون بگید خب عکس کیک رو هم میذاشتی. خب من واقعا آدم عکسی ای نیستم. نمی‌دونم دقیقا دلیلش چیه. شاید چون دوربین خوبی ندارم، یا عکاس خوبی نیستم. یا مثلا حوصله‌شو ندارم و یا کمالگرا هستم و باید خروجی کارم خیلی خوب باشه تا با بقیه به اشتراک بذارمش. یا حتی اعتماد به نفس کافی رو ندارم. در هر حال خیلی تمایل ندارم عکسش رو به صورت عمومی منتشر کنم. برای خودم احتمالا یادگاری بگیرم و نگه دارم. هر چند الان نصف کیک خورده شده و یه کم برای عکس گرفتن دیره. بنابراین به همین نوشتن و توصیف ماوقع اکتفا می کنم چون نوشتن رو بیشتر از انتشار عکس دوست دارم، فرقی هم نداره درباره تجربه درست کردن کیک باشه، یا سد لتیانی که جمعه قبلی رفتیم. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۱:۳۱
محمد حسن شهبازی

او می‌گفت که حرف‌های جدی بماند برای وبلاگ و مزخرفات و حرف‌های دم دستی و کم ارزش بماند برای شبکه‌های اجتماعی.

تا مدتی سعی کردم این گونه عمل کنم ولی انگار دارد وضعیت برعکس می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۰۰ ، ۱۱:۳۶
محمد حسن شهبازی

من که کلاً خیلی میل نوشتن دارم. البته نسبت به هم نسلانم این طور به نظر می آید. در روزگاری که خواندن رایج نیست، نوشتن هم رونق ندارد. برای منی که خود را اهل نوشتن می پندارد هم نوشتن بی حد و حصر نیست. یک سهمیه ثابت دارد که یا قلنبه می سرازیر می شود در وبلاگ، یا در سررسید و  یا می شود نامه هایی که این روز ها می نویسم. داستان نامه از اینجا شروع شد که برای چند تا از دوستانم یک یادگاری کوچک خریده بودم. زمستان 98 بود که در صدد فرصتی بودم تا دور هم جمع شویم و امانتی ها را به دستشان برسانم. ولی آخرین باری که دور هم جمع شدیم کسی خبر نداشت قرار است بلایی بیاید که در گوشه خانه حبسمان کند و بعد از چندین ماه هنوز جرئت نکنیم چند ساعتی را در کنار هم بگذرانیم. هنوز امانتی گوشه کمد بود و آینده روشنی هم درباره کرونا متصور نبود. خبری از واکسن کرونا که نیست، هیچ؛ همان واکسن آنفولانزا که هر ساله با نظم و ترتیب توزیع می شد هم دچار بازی های این دوره زمانه شده و فعلا خبری از آن نیست. برای همین تصمیم گرفتم با یک تیر چند نشان بزنم. اول یادگاری ها را به مقصد برسانم، دوم سهمیه نوشتنم را مصرف کنم، سوم گونه ای از پیام دادن را که امروزه تقریبا منسوخ شده را امتحان کنم. واقعا دور از ذهن است که بچه های نسل کامپیوتر و پیام رسان ها بیایند کاغذ و قلم دست بگیرند، کل حرف شان را یکجا جمع کنند و بریزند روی کاغذ، بگذارندش لای پاکت، به صورت حضوری بروند اداره پست و چند روز بعد پیامشان به دست مخاطب برسد. ولی من این کار را کردم. چهارمین نامه را چند روز پیش نوشتم و در صدد نوشتن پنجمی هستم. 2 تا از نامه ها را ارسال کرده ام و با نوشتن پنجمی، سه تای دیگر را یکجا ارسال خواهم کرد.

وسط کارهای ریز و درشت این روزها، هر از گاهی به وبلاگ سر می زنم. در یکی از دفعاتی که وبلاگ را باز کردم، دیدم دوباره سوت و کور شده. علت را می توانم همین نامه ها و البته مشغله های این روزها عنوان کنم. آنقدر نامه نوشته ام، دیگر حرفی برای گفتن ندارم و آنقدر مشغول کار و درس شده ام که هیچ حرفی در ذهنم خیس نمی خورد. عین ماشین دارم جلو می روم. البته ناراضی نیستم و این مسیر را خودم انتخاب کرده ام و از شما برای ثبات قدم طلب دعای خیر دارم.

پ.ن: ولی خودمانیم، این نامه ها خیلی برایم غیر به صرفه تمام شدند. هر کدام در حدود 10هزار تومان هزینه ارسال. کاغذ و جوهر و محتوای داخل پاکت ها که اصلا جزو هزینه ها نیست و به حساب نمی آید. این روزها از نظر اقتصادی، همان پیام تکه تکه در پیامرسان با چند ایموجی و گل و قلب کاملا به صرفه تر است. ولی خب از نظر اثرگذاری، قابل مقایسه نیستند. 10 سال دیگر شاید مخاطبان نامه ها، دریافت نامه را یادشان بیاید، ولی پیام هایم را هرگز به یاد نمی آورند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۹ ، ۲۲:۵۷
محمد حسن شهبازی