پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

پرواز را به خاطر بسپار؛ پرنده مردنی‌ست...
فروغ فرخزاد

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غرب زدگی» ثبت شده است

قبل از شروع بدنه اصلی مطلب پایان مطالعه غربزدگی اثر جلال آل احمد رو به جامعه جهانی تبریک عرض می کنم. و پس از اون همه شما رو (بله حتی خود شمارو) به مطالعه این کتاب دعوت می کنم، با رعایت این نکات(جدی بشیم از این جا به بعد):
- کتاب را با انگیزه شروع کنید.
- با انگیزه ادامه دهید.
- با انگیزه پشتکار داشته باشید.
- هیچ وقت خسته نشوید.
- خسته شدید به حس خستگیان اهمیت ندهید. 
- همینطور ادامه بدهید تا به بخش های پایانی کتاب برسید.
- در لحظات پایانی کتاب دیگر کتاب شما را خواهد کشید.
- پس می توانید عنان را شل کرده و سوار بر کتاب تا پایان مسیر بروید.

بارها در هنگام مطالعه در اتوبوس و ... بخش هایی از کتاب را می خواندم که دوست داشتم در همان لحظه تجربه شیرینش را با دیگران به اشتراک بگذارم اما به دلایلی از جمله در دسترس نبودن اینترنت، در دسترس نبود قلمی برای نشانه گذاری و دلیل مهم تر این که تا خودتان کامل نخوانید شیرینی ای که بنده حس کردم را حس نخواهید کرد دیگر از این کار منصرف شدم. به همین دلیل است که قویا مطالعه کتاب را توصیه می کنم و پیشنهاد می کنم سختی های نثر کمی ثقیل کتاب را تحمل کنید ولی آن را بخوانید.
در کل خود جلال آل احمد با توجه به زندگینامه اش و حتی سال مرگش تفکرات جالبی دارد. 18 شهریور 1348 جلال دار فانی را وداع گفت. در آن دوران هنوز جریان انقلاب و انقلابی گری ظاهرا آن طور که در سال های پایانی حکومت پهلوی وجود داشته ، دیده نمی شده است. و جلال در آن فضا دست به نوشتن و بیان این چنین مطالبی زده و جالب به نظر می آید که در آن دوران یک روشنفکر به این مسائل توجه می کرده. مسلمان بوده و مدتی توده ای هم بوده. خلاصه وقتتان را نگیرم. بروید خودتان بخوانید.
ولی حالا که مشغول نوشتن این مطلب هستم شما را مهمان می کنم به چند خطی از بخش پایانی کتاب جلال. قبلش فقط این را بگویم که از سه اثر نام می برد. سه اثر با یک محوریت(از نظر خود نویسنده). کتاب"طاعون" اثر "آلبرکامو"(فرانسه). نمایشنامه "کرگدن" اثر "اوژن یونسکو"(فرانسه) و فیلم "مهر هفتم" اثر "اینگمار برگمن"(سوئد). داستان هر سه هم محیط زندگی افرادی است که در ابتدا همه چی خوب و خوش است اما ناگهان سرزمین هایشان طاعون(یا یک بیماری خاص) زده می شود و بلاهایی که مردم دچار آن می شوند. و جلال همه را هجوم ماشین به بشریت می داند.(و تبعات آن که در کل کتاب به تفسیر آن ها پرداخته). در انتها می نویسد:
"و اکنون من کمترین_نه به عنوان یک شرقی_ بلکه درست به عنوان یک مسلمان صدر اول که به وحی آسمانی معتقد بود و گمان می کرد که پیش از مرگ خود در صحرای محشر، ناظر بر رستاخیز عالیمان خواهد بود، می بینم که "آلبرکامو" و "اوژن یونسکو" و "اینگمار برگمن" و بسی دیگر از هنرمندان و همه از خود عالم غرب، مبشر همین رستاخیزند. همه دل شسته از عاقبت کار بشریت اند. "اروسترات" سارتر، چشم بسته، رو به مردم کوچه هفت تیر می کشد و قهرمان "نابوکوف" رو به مردم ماشین می راند و "مورسو"ی بیگانه، فقط به علت شدت سوزش آفتاب، آدم می کشد. و این عاقبت های داستانی همه برگردانی اند از عاقبت واقعی بشریت؛ بشریتی که اگر نخواهد زیر پای ماشین له بشود، باید حتما در پوست کرگدن برود. و من می بینم که همه ای عاقبت های داستانی، وعید ساعت آخر را می دهند که به دست دیو ماشین(اگر مهارش نکنیم و جانش در شیشه نکنیم) در پایان راه بشریت، بمب ئیدروژن نهاده است!
به همین مناسبت قلم خود را به این آیه تطهیر می کنم که فرمود:
«اقتربت السّاعه وانشقّ القمر...»
پایان
"
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۴۰
محمد حسن شهبازی
به این ترتیب شاید بتوان گفت که ما در طول تاریخ مدونمان، کمتر فرصت شهرنشینی کردیم! و به معنای دقیق کلمه به شهرنشینی و تمدن شهری(بورژوازی) نرسیدیم. و اگر امروز را می بینید که تازه به ضرب دگنک ماشین داریم به شهرنشینی و اجبارهایش خو می کنیم، چون این خود حرکتی است تند، اما دیر آمده، ناچار نمودی سرطانی دارد. شهرهای ما اکنون در همه جا به رشد یک غده سرطانی می رویند؛ غده ای که اگر ریشه اش به روستا برسد و آن را بپوساند وا ویلاست!

این بخشی که خواندید از کتاب "غربزدگی" جلال آل احمد بود. (بخش نخستین ریشه های بیماری)
و این سوال هم اکنون وارد است که آیا ریشه ی آن غده سرطانی به روستا نرسیده و آن را نپوسانده؟
اگر خیر که الحمدلله و مردانه بکوشیم که نشود.
اگر شده که واویلا؛ راه حلی اتخاذ کنیم که اوضاع بحرانی تر نشود و در مرحله بعدی برآمدن درصدد جبران!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۱۱
محمد حسن شهبازی