پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

پرواز را به خاطر بسپار؛ پرنده مردنی‌ست...
فروغ فرخزاد

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسراف» ثبت شده است

    نقطه 1: عصر یک روز که به خانه می آمدم، دفترچه بزرگی را روی مبل مشاهده کردم. دفترچه ای با جلد سخت و پر از کاغذهای سفید. یکی از همکاران برادرم دفترچه را به او داده بود. ظاهرا خودش هم از یکی از آشنایان گرفته بود و به برادرم این طور توضیح داده بود: در یکی از اداره های فلان وزارت، تعدادی زیادی از این ها مانده و می خواهند دور بریزند. همکار برادرم هم با شناختی که داشته بود و می دانست ممکن است این برگه ها به کار برادرم بیاید، یکی از آن ها را نجات داده بود. گویا قصد دارند کوهی از این ها را ببرند مسلخ و بریزند توی دستگاه کاغذخردکنی! تا احتمالا سعادتمندترینشان بشود چیزی شبیه شانه تخم مرغ!

    نقطه 2: نمی دانم باز چه کسی من را در این گروه عضو کرده! نمی دانم چرا این تلگرامِ از منظرِ عده ای ابرقهرمان، این کوچکترین حق را برای ما قائل نیست که بدانیم چه کسی در این گروه ها عضومان می کند. گروه را که برانداز می کنم، متعلق به یک خیریه است و چند تا از بچه های دانشگاه را بین اعضا می بینم. می خواهند در سال تحصیلی جدید برای دانش آموزان مناطق محروم دفتر تهیه کنند. حدود 18میلیون برآورد هزینه کرده اند و هر سهم را 6هزار تومان قرار داده اند. کارشان به کندی پیش می رود. قدر وسعم کمکی می کنم و گروه را ترک می کنم.

پ.ن: 
- با کوتاهترین خط ممکن و کمترین جوهر مصرفی، نقطه 1 را به 2 وصل کنید.
- تصویر این دفتر را اگر خواستید می توانید در ادامه مطلب ببینید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۷ ، ۰۰:۰۹
محمد حسن شهبازی