غرق در سریال نمی شوم(که انصافا سریال جذابی هم هست) اما این پیام را قویا دریافت کردم که برای این انقلاب چه زندگی ها که فدا نشده اند... و از این بزرگتر چه می تواند متصور شود؟
و من چه می کنم؟!
به شدت به این معتقدم که پستی که از دل برنیاید ، پست نیست...
حالا شاید استثنا برایش پیش آمده باشد ، اما جزو اصول کلی ست...
به این ترتیب شاید بتوان گفت که ما در طول تاریخ مدونمان، کمتر فرصت شهرنشینی کردیم! و به معنای دقیق کلمه به شهرنشینی و تمدن شهری(بورژوازی) نرسیدیم. و اگر امروز را می بینید که تازه به ضرب دگنک ماشین داریم به شهرنشینی و اجبارهایش خو می کنیم، چون این خود حرکتی است تند، اما دیر آمده، ناچار نمودی سرطانی دارد. شهرهای ما اکنون در همه جا به رشد یک غده سرطانی می رویند؛ غده ای که اگر ریشه اش به روستا برسد و آن را بپوساند وا ویلاست!
شما را به مطالعه این پیوند دعوت می کنم.
داستانِ واکنشِ مدیرانِ یک شرکتِ نامدار به میزانِ سوددهیِ شرکتشان است.
به نام خدا
ضمن عرض پوزش از تاخیر به وجود آمده در بروز رسانی ، باید اشاره کرد که این تاخیر جملگی تقصیر عوامل بیرونی است و من خیلی خوبم، هیچ تقصیری هم ندارم! :)
از فضای مزاح که بیرون بیاییم باید قبل از شروع اشاره کنم مطالبی که در ادامه خواهند آمد صرفا برداشت های شخصی است و الزامی برای صحت همه آنها وجود ندارد.
پس از آغاز عجله ای ترم جدید و برنامه های عجیب دانشگاه ، در اولین روز درسی نمایشگاهی تحت عنوان دانشگاه و الکترونیک در دانشکده برق و کامپیوتر خواجه نصیر برگزار شد که حواشی خاص خود را داشت.
پایان
بندگان خدا! چرا هرگاه فرمان می دهم، به زمین می چسبید؟! مگر به جای آخرت به زندگی دنیا دل خوش کرده اید و به جای عزت به ذلت و زبونی تن داده اید؟! چرا وقتی به جهاد دعوتتان می کنم، چشمانتان می گردد! گویی به حال مرگ هستید. وای بر شما که به هنگام فراغت شیران بیشه اید، ولی وقتی به جنگ فراخوانده می شوید، همچون روبهان گریزان هستید! به خدا من به شما اعتمادی ندارم!
هنگام مطالعه کتاب تاریخ امامت - اصغر منتظرالقائم
منابع مندرج در کتاب:
الامامه و السیاسه ، ج1 ، ص 150 ؛الغارات ، ص 22
در کتاب همان قید شده بود که همان به خط بالا اشاره می کرد. دقیق نمیدانم کدام منظور است. در کنار همان هم آمده بود: الاشراف ، ج 3، ص 1080