پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

پرواز را به خاطر بسپار؛ پرنده مردنی‌ست...
فروغ فرخزاد

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

اگر اشتباه نکنم سه مرتبه افرادی را از نزدیک دیده‌ام که تشنج کرده‌اند. تمام تلخی‌هایش به کنار، اما خوشحالم که هیچ کدام در کودکی نبوده. بین تقدم و تاخر بار اول و دوم کمی شک دارم اما به گمانم اولین بار بر می‌گردد به اولین ساعات بازگشت به کشور پس از پیاده روی اربعین. شب است و در حالی که به همراه دایی بزرگترم در یکی از حسینیه های نزدیک مرز مهران مشغول استراحتیم، یکی از افراد حاضر در حسینیه تشنج می‌کند. به گمانم چیزی در حدود 4 یا 5 سال پیش باشد. جو حسینیه هم متشنج می‌شود و عده ای برای کمک به سمت او می‌روند که اولین نفر یک فرد معمم است. آن طور که از حرف‌ها متوجه شدم قبلا تجربه مواجهه با فردی که تشنج می‌کند را داشته است. دقایقی دست و پای او را می‌گیرند تا تشنج فروکش می‌کند و آن فرد آرام می‌شود.
دومین مورد مربوط به شبی است که احتمالا از دانشگاه به منزل بر می‌گشتم. شاید 4 سال قبل. سوار یک ون شده‌ام و در قسمت‌های عقبی ماشین نشسته‌ام. فردی که بر روی صندلی نزدیک در نشسته، ناگهان تشنج می‌کند. چند ثانیه‌ای طول می‌کشد که به خود بیاییم و بیشتر صدای خانمی که متوجه موضوع شده بقیه را از این اتفاق خبر می‌کند. انگار راننده از همه دیرتر متوجه شده و چند ثانیه ای به مسیر خود ادامه می‌دهد تا پس از هشدارهای مسافرین قانع می‌شود که در کنار بزرگراه توقف کند. اولین کاری که می‌کنیم تماس با اورژانس است. تا رسیدن اورژانس موتوری، تشنج آن جوان هم قطع می‌شود اما همگی متفق‌القول هستیم که تا آمدن اورژانس بایستیم. پس از چند دقیقه موتورسوار اورژانس نزدیک می‌شود و یک معاینه کلی از طرف می‌کند و چند جمله‌ای با هم صحبت می‌کنند. نمی‌دانم آیا جوان در حالت گیجی به سر می‌برد یا واقعا دچار مشکلات عدیده بود. می‌گفت چیزی یادش نمی‌آید یا کسی را ندارد که برای کمک به او بیاید. انگار تنهاست و کسی نیست که به دنبالش بیاید. اورژانس پس از معاینه و تکمیل فرم می‌رود و تاکسی دوباره راه می‌افتد. نگرانم که چه بر سر این جوان می‌آید. آیا هوشیاری کامل دارد؟ امشب چه خواهد کرد؟ نکند دوباره تشنج کند. تا جایی که یادم می‌آید یک آقا و خانم که سن بالایی دارند می‌گویند امشب به منزل ما بیا و استراحت کن. دلم گرم می‌شود.
سومین مواجهه برای دیشب است. خب می‌دانستم که مادربزرگ بارها تشنج کرده است اما تا به حال از نزدیک ندیده بودم. خاله‌ام صدایم می‌کند اما با کمی مکث جواب می‌دهم. به فاصله کوتاهی دوباره صدایم می‌کند و می‌فهمم که کار مهمی دارد. بدو بدو به سمتش حرکت می‌کنم که می‌بینم مادربزرگ در حال تشنج است. سریع می‌روم آب قند حاضر می‌کنم و به اتاق مادربزرگ بر می‌گردم. مادربزرگ هنوز در حال تشنج است. خاله و مادرم حالا هر دو بالای سر مادربزرگ ایستاده‌اند. آب قند را تحویل می‌دهم و از اتاق خارج می‌شوم. هم کمتر این صحنه را ببینم و هم اینکه مادربزرگ نبیند من بالای سرش ایستاده‌ام. شاید کمتر معذب شود. نمی‌دانم در آن حالت آیا متوجه اطرافش می‌شود یا نه. آیا صداها را می‌شنود؟ می‌روم بیرون تا وقتی تشنج تمام شد، فکر کند یک نفر کمتر این لحظات را دیده. شاید هم بهتر می‌بود که می‌ماندم. نمی‌دانم! تشنج مادربزرگ متناسب با سنش بود. کند مثل راه رفتن و حرکت کردنش ولی بیشتر از همه ناراحتم کرد. کاش اصلا کسی مریض نمی‌شد.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۰ ، ۰۱:۲۹
محمد حسن شهبازی

بازی مرکب هم جزو لیستی است که در مطلب قبلی به آن اشاره کردم.

کدام لیست؟ لیستی حاوی آثار هنری که به صورت انفجاری در جامعه مورد توجه قرار می‌گیرد اما من اسیر این بازی نمی‌شوم و وقتی تب خوابید سراغ آن‌ها می‌روم.

دیدم و راضی بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۰ ، ۰۰:۰۸
محمد حسن شهبازی

فاز عامیانه دارم، پس عامیانه مینویسم.

قبلش بگم که قطعا منظورم جوکری که این روزا پخش میشه نیست. هرچند هذل و فکاهیه ولی خب منم مثل خیلیا میبینمش. بگذریم...

فیلم جوکر ساخته سال 2019 که اومد خیلی سر و صدا کرد. حداقل توی دور و بریای من که اینطور بود. ولی خب من نسبت به این انفجاری که در قبال یه اثر فرهنگی رخ میده کمی گارد دارم. مثلا یه مدت کتاب بیشعوری خیلی رو بورس بود. بعد چند سال یه جا دیدم و برش داشتم تا بخونم و دیدم عجب کتاب زرد و مسخره ایه. نمونه های مشابه دیگه ای هم داشته این موضوع. یکی دیگه از اون انفجارها، برای جوکر بود. خب من باز هم از خودم مقاومت نشون دادم و الان که در حدود 2 الی 3 سال از انتشارش میگذره، دوباره یه جا چشمم بهش خورد و دیدمش و حدس بزنید در ادامه چه اتفاقی افتاد. من خوشم اومد! به نظرم فیلم خوبی بود. البته من هیچ تخصصی تو حوزه فیلم و سینما ندارم ولی ورای خشونت فیلم، به نظرم به مسائل مهمی اشاره کرده بود.

یکی از موضوعات مهمی که انسان امروزی باهاش بیشتر درگیره و اهمیتش هم بیشتر از قبل مشخص شده، بحث سلامت روانه. چند وقت پیش به صورت تصادفی با یه سریال که به حوزه سلامت روان اشاره داره آشنا شدم و بعد روی این موضوع تمرکز بیشتری کردم و یه سریال دیگه هم بعدش دیدم و امروز جوکر رو هم که دیدم، باز ردپای مشکلات روانی رو توی این فیلم دیدم. 

اون دو تا سریال که گفتم: Nine Perfect Strangers , Sharp Objects

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۰۰ ، ۲۱:۴۰
محمد حسن شهبازی

یکی از آشنایان هست که در کار عرضه ادکلن است. ایشان از دوست های قدیمی پدرم به حساب می‌آیند و به واسطه این آشنایی در کار فروش اینستاگرامی کمکشان می کنم. اخیرا پیجی در اینستاگرام باز کرده اند که علاوه بر فروش حضوری از این بازار هم سهمی داشته باشند. علاوه بر معرفی ایشان به عنوان یک گزینه خرید ادکلن، قصد معرفی پیج‌شان را هم داشتم. هم به شما و هم به گوگل.

اسم کسب و کارشان ادکلن اطمینان و مدیریتش با آقای اسدیان است.

نیازی هم نیست که «بکشید بالا» تا وارد پیج‌شان بشوید. لینکش را اینجا گذاشته ام.

پ.ن: این پست کاملا موقت است و جنبه تبلیغاتی دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۰۰ ، ۱۶:۵۶
محمد حسن شهبازی