عده ای در بعضی کارها ناخودآگاه و بدون این که آموزشی ببینند، موفق عمل می کنند. این افراد اگر آموزش همان حوزه استعدادشان را ببینند می بینند در اکثر موارد مطابق با اصول حرکت کرده اند و مابقی مواردی را هم که از چشمشان مغفول مانده اصلاح می کنند و به حد اعلی نزدیک می شوند. از سمت مقابل هم البته می شود نگاه کرد که اصول را از بررسی رفتار همین افراد موفق استخراج کرده اند و با مشاهده و بررسی یک جامعه آماری گسترده پرتکرارترین عوامل را مشخص و به عنوان اصول معرفی کرده اند.
حالا حرفم سر شبکه های اجتماعی است. فعلا برایمان مهم نیست که چه انگیزه ای پشت فعالیت در آن هاست، بلکه مهم این است موارد ذیل را قبل از ورود بدانیم:
برای چه می رویم؛ به کجا می رویم و با چه کسانی در تعاملیم.
مورد اول که می شود همان هدف. اگر می رویم به قصد خوش گذرانی لااقل در هنگام استفاده از آن بدانیم هدف خوش گذرانی است و مثلا هدف کسب یک سری اطلاعات خاص نیست. پس لزومی هم ندارد که خیلی مراقب رفتار بود و به اصطلاح چراغ خاموش حرکت کرد. یا شاید هدف فعالیت حرفه ای و نشر یک سری اطلاعات تخصصی باشد. این جا باید در نظر گرفت که انتشار مطالب نامرتبط هیچ کمکی به سیر فعالیت ما نخواهد کرد و شاید باعث کندی و یا حتی پسرفت نیز بشود.
مورد بعدی شناخت آن شبکه اجتماعی است. هر کدام محیط خود و فضای خاص خود را دارد. فارغ از این که جامعه مخاطبین و اکثریت آن ها معمولا یک محیط غالب برای آن درست می کنند، باید شناخت که آن شبکه چه حال و هوایی دارد. حتی اگر قصدمان این باشد با دیدگاه و نگرش خودمان در آن جا فعالیت کنیم لازم است آن محیط را بشناسیم. نشناختن محیط همان و گم شدن در آن همان! پس هر کدام با یک رویکرد و با ایدئولوژی خاص خود ارتباطات را برقرار کرده اند. توییتر به یک نحو، اینستاگرام نیز به نحوی دیگر و هر کدام با ویژگی های خود. به طور مثال همین توییتر مدتی به طور فزاینده ای تبدیل به لانه عده ای خاص شده بود. اکثرا با هویت غیرواقعی و بسیار بی پرده تر از سایر شبکه ها صحبت می کردند. شبکه ای که اگرچه امکان انتشار تصویر و فیلم را دارد، اما بیشتر بر پایه متن است و آن هم متن کوتاه(با محدودیت اعمال شده توسط خود توییتر). بیشتر هم افراد با ژست اپوزیسیون افراطی که از ریشه با همه چیز مخالفند در آن جا حضور دارند و تقریبا قید و بند خاصی هم ندارند. هر چه دلشان بخواهد می گویند و اکثرا هم فضای شکست خورده دارند و توییتر را مانند یک غار که به آن پناه آورده اند می بینند.
و اما مورد سوم هم مخاطب است. پس از کسب آگاهی و شناخت محیط ، شناخت مخاطبین گام مهم دیگری است که باید صورت بپذیرد. باز هم بسته به اینکه هدف چیست و محیط چگونه است، مخاطب بر روی نوع فعالیت اثر خواهد گذاشت. نگاه از بالا به محیط و درک نیاز مخاطب و شناخت روحیات او به بهبود فعالیت،بهبود اثرگذاری و تسهیل رابطه متقابل کمک خواهد کرد.
پ.ن: اگرچه این مطالب به نظر خیلی ها بدیهی و ساده باشد، اما حاصل ساعت ها فعالیت عملی و تفکر و بررسی است. تا حد زیادی هم صحت آن ها برای شخص بنده ثابت شده و از وارسی وسیع در سطح ابزارهای رسانه موجود داخلی و خارجی به نظر می آید رعایت همین نکات ساده در رسیدن به نتیجه تاثیرگذار خواهد بود. البته موارد ریز و درشت دیگری هم هست که در صورت اضافه شدن به متن بالا، آن را کامل تر خواهد کرد.