پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

پرواز را به خاطر بسپار؛ پرنده مردنی‌ست...
فروغ فرخزاد

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۷۱ مطلب با موضوع «میکرو بلک بلاگ» ثبت شده است

احتمالا برای خیلی هایمان این پدیده شوم دیگر عادی شده است. این که وقتی یک خودروی امدادی از خط تندرو به سرعت راهش را باز می‌کند و رد می شود، پشت سرش ماشین ها از سر و کول هم بالا می‌روند تا بتوانند در پس آن خودرو یک جایی برای خودشان دست و پا کنند و دقایقی در زندگی گهربارشان پیش بیافتند. واقعا چه فعل و انفعالی در مغز این افراد رخ می‌دهد که در آن لحظه آن قدر حریص و طماع می‌شوند که یک لحظه بالکل وقار و شخصیت انسانی‌شان را زیر پا می‌گذارند؟ مصداق دستمال قرمز و آن بزرگی که عکسش روی شیشه شیرهای نوستالژیک بود.
پ.ن: بارالها نرسد روزی که این‌چنین باشم. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۳۵
محمد حسن شهبازی
برای مخالفان و دشمنان نه، که برای منِ به اصطلاح حزب اللهی و علاقمند به رهبر که از کرامات ایشان کم نشنیده‌ام هم هنوز غافلگیر کننده است وقتی روایت منتشر شده از سفر آیت الله خامنه ای به سیستان و بلوچستان را در کتاب «داستان سیستان» می‌خوانم. و وقتی هر چند صفحه یکبار از موضوعی که این روزها شاید از بین مسئولین فقط ویژگی رهبر باشد، به وجد می‌آیم دوست دارم صدها کتاب بخرم و هدیه کنم به کسانی که شناختشان از رهبر نه حداقلی بلکه بالکل غلط است. شک ندارم اطلاعاتشان از رونالدو و خانواده‌اش بیشتر از چنین شخصیتی است. اما افسوس که به این سادگی نبست، ولی حتما تلاش می‌کنم این امر رخ دهد، ان شاءالله.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۶
محمد حسن شهبازی

اول) از خوبی های تلگرام متشکریم؛

دوم) ولی ورای همه آسیب هایی که از جانب تلگرام خورده و می خوریم، آسیب و خیانتی بزرگتر از این که وب فارسی را نابود کرده است، نمی توان نام برد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۱۱:۰۱
محمد حسن شهبازی
یکی از رفقا فیلمی در گروه رفقای هم مدرسه ای گذاشت که در باب مقایسه دانشگاه ها و دانشجوهای داخل و خارج بود. مفهوم کلی آن این بود که آن ها خیلی کار می کنند و میزان کار مفیدشان فلان قدر است و در مقابل در ایران این میزان 45دقیقه می باشد. وسط فیلم هم حالا یک صحبتی درباره وجه استعماری یک دانشگاه آمریکایی کرد.
حالا یک نفر این وسط کل داستان را ول کرده و گیر داده فلان دانشگاه وجه استعماری دارد؟! خیلی هم شاکی شده بود.

پ.ن: بخشی از جوانان ما این گونه به مسائل اطراف خود نگاه می کنند.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۷
محمد حسن شهبازی

در مملکتی که قدرتمندانش به افراد ضعیف تر از خود چه مستقیم و چه غیر‌مستقیم زور بگویند، این فرهنگ تبدیل به عادت خواهد شد و آن فرد ضعیف تر هم به دنبال فرصتی خواهد گشت تا به کسی زور بگوید. مثالش هم همین امروز صبح وقتی دو افغانی از تاکسی پیاده شدند و راننده با یک لحن حق به جانب کرایه شان را راحت، طوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده رو به بالا گرد کرد و به جای ۴۲۰۰, ۴۵۰۰ از آن دو بیچاره گرفت. و این می شود زورگویی در سطح خرد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۵ ، ۱۰:۱۸
محمد حسن شهبازی
می بینید دوباره وبلاگ سوت و کور شده؟ فکر می کنید چه علتی می تواند داشته باشد؟
با توجه به مطالبی که قبلا گفته ام، اگر خوانده باشید باید بتوانید حدس بزنید. بله؛ میزان مطالعه من کم شده. مهم نیست جایش با چه پر شده، درس دانشگاه، روزهای آخر انجمن ورزشی، پروژه های افترافکت و کارهای خرده ریز عقب مانده این روزها به کلی فرصت را برای مطالعه تنگ کرد که خروجی اش می شوذ همینی که می بینید. برای مطلب بعدی به شدت مشتاقم «پرباز» را که از مدت ها پیش به عنوان پیش نویس در وبلاگ و یادداشت ها منتظر است، منتشر کنم. یک جورهایی می خواهم از دستش خلاص شوم...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۸:۴۶
محمد حسن شهبازی

از همین حالا دلم برای عاشورا تنگ می شود.

و فقط این است که دل را آرام می کند: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۱۸:۰۰
محمد حسن شهبازی

نمیدونم نکته جالب این که یه نفر یه فیلم 7،8 ثانیه از پخش یه موسیقی تو ماشین که نه هنرمندانه س و نه چیز خاصی داره بگیره و بفرسته و اینستاگرام برای من نوتیفیکیشن(اعلان) بفرسته بگه اولین story فلانی رو ببین، کجاست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۱۱:۴۵
محمد حسن شهبازی
اگر در آشنایان و اطرافیان منشی ای، اپراتوری یا فرد مشابهی سراغ داشتید که هنگامِ تماسِ یک بنده خدا برای پرسیدن یک سوال و یا حل مشکل، بی ادبانه و بدون اینکه اجازه بدهد صحبتش تمام شود تماس را به فرد دیگری(چه مقصد و چه پاسکاری به یک نفر دیگر) منتقل می کند، مشفقانه نصیحتش کنید که خواهر/برادر عزیز این کار شما خیلی زشت است؛ همین!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۵ ، ۱۴:۵۸
محمد حسن شهبازی
در بازار تهران به دنبال یک چیز عجیب و غریب که احتمال می دهم درصد زیادی از بازاری ها اصلا نمی دانند چیست و به چه دردی می خورد کوچه و پس کوچه ها را گز می کردیم و در حالی که به انتهای یکی از راه های اصلی نزدیک می شدیم جمعیت پرتعدادی را دیدیم که از یک فرعی به همان راهرویی که ما در آن بودیم وارد شدند. از افعال لابد حدس زده اید که تنها نبودم و همراه یکی از رفقا که از قضا پدرش در بازار حجره داشت آمده بودیم. او حدودا می دانست که قضیه از چه قرار است اما برای من اولین بار بود که با چنین صحنه ای مواجه می شوم.
جمعیت با ذکر صلوات بر لب از کوچه ای که عمود بر این خیابان بود وارد شدند و دو سه نفر جلوی صف را راحت می شد دید که پیراهن مشکی بر تن داشتند. در عقب آن ها هم مرد میانسالی بود که مدام از جمعیت پشت سرش صلوات می گرفت. جمعیت قدم زنان جلو می آمد. رفیقم می گفت برای باز کردن حجره بنده خدایی آمده اند که به خاطر فوت صاحبش چند روزی تعطیل بوده و رسم است که چنین مراسمی برگزار شود و آن چیزی که برایم خیلی جالب و شگفت انگیز بود خاموش شدن نوبتی چراغ مغازه هایی بود که جمعیت از کنارشان رد می شد و به احترام آن مرحوم چند لحظه ای خاموش می ماند.

پ.ن: بار قبل هم که بازار آمده بودم از بعضی اتفاقات و رفتارها که تا به حال ندیده بودم متعجب شدم(به گمانم درباره آن نوشته ام. دلارفروش های کنار خیابان،گاری وسط خیابان پانزده خرداد و ... ) و این بار نیز این اتفاق اسباب غافلگیری مان را فراهم کرد. قسمت بعد چه خواهد شد را خدا داند و بس...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۲۷
محمد حسن شهبازی