همان دریا و نعلبکی
دوشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۴۴ ب.ظ
شاید بارها به این موضوع فکر کرده و با دیگران صحبتکی داشته ام. موضوع: کوفی منشی عده ای از دانشجویان.
البته گفتنی است به این سیاهی نیست ولی این طور گفته شد که فضا برایتان ملموس تر باشد. بگذارید توضیح را بسط بدهیم.
آن مرتبه ای که به خوبی به یاد می آورم صحبتی است که با جواد(یکی از دوستان خوب دانشگاه) داشتم و بحث بر سر این بود که این همه دانشجوی دغدغه مند و پایه کار؛ چرا پس برای نشریه و مطالب داخل آن یکهو همه غریبه می شوند و پشت سر را که نگاه می کنی کسی نیست؟
چرا وقتی ایستگاه صلواتی است همه در دل آرزو می کنند ای کاش جایی برای ما هم بود که کمک می کردیم اما درباره نشریه همگی به ناگه خیلی شیک و با کلاس می شوند و دست در جیب از کنار ما و دیگران می گذرند انگار مشغولیت های خیلی مهمی دارند و ترجیح می دهند چراغ خاموش از مهلکه بگریزند؟
و جواد پاسخ خوب و جالبی داشت...
اینکه اصلا آن ها حرفی برای گفتن ندارند. با گفته هایش به صورت لحظه ای درک می کردم که چه می گوید و واقعیت پشت پرده رخ می نمود. علت این حرف نداشتن را هم کتاب نخواندن می دانست. راست هم می گفت. (بنده هم از همان قشر کتاب نخوان هستم؛ خیال نکنید ما خیلی شاخ هستیم و دیگر از همه کنده ایم و مثلا لطفا مزاحم ما نشوید!! حالا شاید از عده ای بیشتر به این امر توجه نشان می دهیم)
شاید همه آن دانشجویان پایه و پاکار در کلام و حرف زدن چند دقیقه یک خطابه طوفانی بکند اما در معرکه نوشتن کف دستان خالی اش توی ذوق می زند. و این تفاوت بر می گردد به همان رسانه ها. به همان ابزارهایی که خبر ها و اطلاعات را خیلی سطحی در اختیار بیننده و شنونده می گذارد و در درصد زیادی از این موارد مخاطب فقط پذیرنده است. خواه پذیرنده عمدی و خودآگاه، خواهد غیر عمدی و ناخودآگاه. و هنگام تولید محتوا که می شود به اصطلاح کمیت همه لنگ می زند. شاید اصلا علت کپی-پیست بودن درصد زیادی از محتواهای وب فارسی همین علت باشد. خیلی ها اصلا خود را در رده تولید نمی دانند. یعنی اصلا بلد نیستند و متاسفانه تا ابد خود را مصرف کننده نگه می دارند و قدم رو به جلویی بر نمی دارند (خطابم به همه اقشار جامعه نیست، آن دسته توانمند را می گویم و از بستر تولید هم فقط اینترنت را مدنظر ندارم. انواع رسانه ها از جمله خبرگزاریها، نشریه ها، پیامک ها، وبلاگ ها و...
سرتان را درد نیاورم و فقط یک درخواست کوچک. بیایید زین پس برای شروع هم که شده کمی بیشتر کتاب بخوانیم؛ همین.
۹۳/۱۲/۰۴
...
فاجعه آنجاست که جوانان تازهنفس و مستعدی که مقدّر است اهل نظر و اهل قلم باشند، قبل از این که فرصت جاگیر شدن در وبلاگ و خو گرفتن با آرامش و استقلال آن را بیابند و آنگاه گام به گام بنویسند و نقد شوند و نقد کنند و بالا بیایند، اسیر شتاب و هیجان شبکههای اجتماعی شده و زمان مناسب رشد را از دست میدهند.
در جوانی خشت به آسیاب دادهاند و در میانسالی لاجرم خاک نصیبشان میشود یا به تعبیر دیگر: بهار میرود و هر چه بخواهی در تابستان بذر بپاشی دیگر جوانه نمیزند.
...
http://azsarnevesht.ir/post/234