غرق در سریال نمی شوم(که انصافا سریال جذابی هم هست) اما این پیام را قویا دریافت کردم که برای این انقلاب چه زندگی ها که فدا نشده اند... و از این بزرگتر چه می تواند متصور شود؟
و من چه می کنم؟!
امام جعفر صادق (ع) : چنان از خدا بترس که گویا او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند .
اصول کافی ، ج 3 ، ص 110
هفته شهدا ۹۲ هم فرا رسید.
از دوران تحصیلم مجموعه خاطرات خوبی دارم که مواقع دلتنگی به آنها فکر می کنم و غرق در زمان می شوم و شاید هم دلتنگ تر!
یکی از بخش های مهم آن مجموعه هفته شهداست. عصر های هر روز و نمازخانه و کلیپ و مقاله و فکر. شاید بعضی اوقات به ظاهر هیچ دستاوردی برای من نمی داشتند، اما در کل حالم خوب بود.
هفته شهدا امسال هم شروع شد.
به بهانه آن چند سوالی که مدتها ذهنم را مشغول کرده پخش می کنم اینجا، تا هر کسی که اهل فن بود و جوابش را می دانست بیاید و تکلیف این آوارگان ذهنی را مشخص کند.
یک هفته برایمان مراسم می گذاشتند و هر روز کسانی را معرفی می کردند که آدم های خیلی خوبی بودند و رفتند و شهید شدند. خیلی سعی داشتند که جلوی این تفکر را هم بگیرند که آنها از آسمان نیفتاده بودند و انسان هایی بودند مثل بقیه! و در همان مراسم ها هم کسانی را می آوردند از همرزمان همان ها که حالا در کنار ما بودند و از رفقای خود جا مانده بودند.
یکی از سوال هایم این بوده که چه شد که آن ها رفتند و این ها ماندند؟
آیا آن هایی که رفتند خالی خالی از هر گناهی بودند؟ بعید به نظر می رسد که چنین باشد. پس اگر گناهی هم داشتند چه بوده، در چه سطح بوده و چگونه با آن ها حساب شده است؟
و اما یک سوال مهم تر از بقیه: آن هایی که گناه کردند و گناهشان را یکی از آدم ها دید، آیا رفتند یا آن گناه مثل میخی کوبیده شد بر روحشان و دوختشان به زمین؟
اگر این چنین باشد ، پس با این حجم اشتباهات باید بنشینیم و انتظار بکشیم تا مرگ برسد و ما را در آغوش بگیرد. شانس بیاوریم موقع رفتنمان ذلیلانه نرویم و بعد رفتن عده ای نباشند که نفس راحت بکشند و بگویند: «آخیش، راحت شدیم...»