کاش رنجی کم کنیم
داشتم رانندگی می کردم که یهو دیدم یه بچه گربه ولو شده کف اتوبان. طبیعتا غمگین شدم.[زیاد] داشت غمم فروکش می کرد که یهو چند متر جلوتر دیدم یکی دیگه هم به همون سرنوشت دچار شد. غم دلم خیلی زیادتر شد. این دو تا بچه اینجا چی کار می کردن؟ لابد از بی تجربگی و خامی پریدن وسط اتوبان. اما دنبال چی بودن؟ مامانشون رو اون ور دیدن؟ داشتن بازیگوشی می کردن؟ نکنه فکر کردن ماشین یه موجودیه که باهاشون دوسته و کاریشون نداره؟ کاش حالا که مردن خیلی زود مرده باشن و اصلا درد نکشیده باشن. کاش حالا که مردن، با هم مرده باشن و اون یکی اصلا متوجه مرگ اون یکی نشده باشه و اون لحظه رو ندیده باشه. کاش مادرشون هم این صحنه ها رو ندیده باشه. این دو تا بچه و سرنوشتشون گوشه ای از تاریکی های موجود توی این دنیا بودن. خیلی چیزای تاریک تر از این هم هست. خلاصه که کاش تو اون لحظه، رنج نکشیده باشن.
توی دنیای ما آدما هم رنج زیاده. کاش ما هم در حد توان رنجی کم کنیم...
خیلی کانتکس تلخیه این موضوع لاشه کنار خیابون، من هر بار میبینم و اون موقعیتی که توش مرده که عملا نمیشه هیچ توجهی بهشون کرد، فقط میشه رد شد.. نمیدونم یاد این سیستمهایی میافتم که وقتی آدما توش به نقطهی شکست میرسن انقدر همه چی سریعه که کل سیستم، آدمای دیگه هم نمیتونن حمایت و توجهی بهشون بکنن.. نمیدونم منظورمو فهمیدی یا نه..