بابا حیفه!
یه رفیق دارم که توی کارشناسی باهم آشنا شدیم. این دوستم وقتی کلاسا تموم می شد جنگی از دانشگاه میزد بیرون و میرفت خونه. می گفت برم استراحت کنم و اینا. نمیدونم راست می گفت یا نه. واقعا شاید شرایط زندگیش جوری بود که باید زود میرفت خونه تا به یه کاری برسه، ولی اگه واقعا مشکلش همین استراحت و اینا بود به نظرم حیف بود. چرا اینو میگم؟ چون وقتی چند بار با هم رفتیم بیرون و برنامه های تفریحی گذاشتیم واقعا هم به اون خوش میگذشت هم به ما. وقتی برنامه تموم میشد ابراز رضایت قلبی نشون میداد ولی هر بار برای برنامه بعدی باید کلی منتش رو می کشیدم که بیاد. امیدوارم مشکل خاصی نداشته باشه و این نیومدناش بابت همون میل به استراحت باشه ولی خب واقعا اگه اینطور باشه، حیف نیست؟ تو که خوشت میاد چرا هر سری اینقدر مقاومت می کنی؟ :) البته این رو هم میشه گفت که شاید استراحت بیشتر بهش حال میده و تو خونه نشستن بهش حس بهتری میده. کی میدونه؟ کی حکم می کنه که حتما باید هر شب بیرون بود و هر آخر هفته یه برنامه طبیعت گردی و اینا داشت؟
من دقیقا همینم :)
حداقل تو کیس من اینجوریه که تو تفریحات این شکلی -با اینکه هم بهم خوش میگذره هم به دیگران خوش میگذرونم- اما بعدش که دوباره به جریان درسی و زندگی اینها میخوام برگردم خیلی ازم انرژی میگیره؛ شتابش پایینه سیستم :)