صبر کن، تا جایی که می توانی
از مهم ترین دردهای امروزی است. برای بعضی اصلا تبدیل به یک چیز عجیب و غریبِ مسخره شده. ریشه اش را هم مثل خیلی از دردهای دیگر نهایتا می توان در اینترنت پیدا کرد. و در راس همه شان گوگل.
پیش دانشگاهی بودیم که معلم ادبیاتمان یک اشاره ریزی به این قضیه کرد. این بحران بی صبری کنونی آن موقع هم وجود داشت ولی شاید هنوز اپیدمی کشنده ای نشده بود که امان بعضی را ببرد و عملا عده ای را نابود کند. می گفت الان شما اصلا حوصله ندارید بروید یک هنری مثل خوش نویسی را یاد بگیرید. هنری که باید در خلق یک کلمه اش کلی زمان صرف کنید و بعد از نوشتن یک کلکه، مثلا تک تیرانداز که "ک" اش به تنهایی چند ثانیه زمان می برد باید دست خط را ببرید پیش استاد و اگر سرش خلوت بود ببیند. ایرادات را مشخص کند و بروی دوباره همین تمرین را تکرار کنی و پس از سالها تلاش خطت خوب شود و هنرمند واقعی بیایی بیرون. راست هم می گفت. آن موقع ما پالس هایی نشان داده بودیم که این اتفاقات خواهد افتاد ولی باز در آن روزها اینترنت کمی آن طرف ترمان می نشست. نه مثل الان که بعضی کنار رگ گردنشان منزلی دیگر سر و سامان داده اند برای آن جناب. خلاصه بد دوره زمانه ای شده است این عصر بی صبری...
این ایام که نسل جدید صبر را گذاشته توی صندوقچه با تمام توان روی در صفل شده اش نشسته که مبادا آن را استفاده کند، ما هم اسیر شده ایم و عضلات صبرمان لاغر و نحیف شده. امروز که سر یک قضیه ای خیلی مضحک عجله کردم و سر بی صبری ضرر مادی و معنوی کردم دیگر کاسه صبرم لبریز شد و پس از چند مورد اشتباه، باید یک رژیم صبر بگیرم تا کمی به حالت ایده آل نزدیک شوم. به شما هم اگر از این مدل مشکلات دارید پیشنهاد می کنم کمی زمان را "منطقی" کش بدهید...
پ.ن:
-با گوگل خصومتی ندارم، اتفاقا چند دقیقه پیش با هم بودم. شایعات را تکذیب می کنم.
-شاعر می گوید: صبوریم کمه ، بیقراریم زیاده...