اورکلاک تابستونی
اواسط مرداد بود. البته خیلی اتفاقی رخ نداد، از مدت ها قبل حرفش افتاده بود. یک مشهد با بعضی دوستان. برای آغاز این سلسله عظیم شروع خوبی بود. از بین خیل مشهد هایی که رفتم (الحمدلله؛ باشد که روزی در شرایط بحرانی که شاید پدید آید، کمک حالم باشد) متفاوت عمل کردم. از رویه جدید هم راضی بودم و هم ناراضی. تغییر تاکتیکی که اعمال شد رفتن زیارت بود. با عقل بروم یا دل؟ دفعه های پیش عقل بیشتر حکم می کرد. البته عقل که نه آن عقلِ معیار؛ عقلِ خودم. اما این سری دل را حاکم کردم. و راضی هم بودم، اما خوب این هم مسائل خودش را داشت... بماند.
یک یادگاری از این مشهد:
http://www.lenzor.com/p/0pIV3
روز های پایانی مشهد بود؛ با منزل که صحبت می کردم(منزل داریم تا منزل) و صحبت درباره جهادی رفتن بود ، به این نتیجه رسیدم که رفتن روا نیست. بر خلاف دفعه های پیش هم حقیقتا قانع شده بودم. اما نمی دانم چه شد که وقتی برگشتم انگار کسی حافظه ام را به طور موقت غیر فعال کرده باشد، با وقایعی که اطرافم افتاد (صحبت دوستان، تفکرات عمیق در طول روز و ...) ، همه چیز پیچید و برعکس شد. تصمیم گرفتم که بروم. جهادی دانشگاه تهران بود(وارث). مسلماً از قبل یک سفر کاملا ایده آل برایم نبود و نهایتا هم اینطور شد(یعنی ایده آل نبود) اما خوب لطف های خودش را داشت. دست و پنجه نرم کردن با گوشه ای از تهدید های زندگی روستایی. و البته فرصت های زیادش. و بقیه اش هم که بماند، قبلا صحبت کرده ام.
http://instagram.com/p/saeG-nn4P6/?modal=true
پس از آن فرصت مناسبی برای ادای یک قول قدیمی فراهم بود. سر زدن به فامیل های اندکی که در کرمانشاه مانده اند. شاید زیاد پیر شدنشان یکی از محرک های قوی ای بود که مجابم کرد که باید بروی، فرصت نباید از دست می رفت. تا باشد با همین دیدار های سالیانه ، بارهای بیشتری به حضورشان رسید. انصافا هم به سبک و نوبه خودش خوش گذشت.
و این هم یک یادگاری دلنشین از کرمانشاه؛ پدیده عجیب انسانی:
http://www.lenzor.com/p/UY8rV
همیشه خانواده جایگاه خودش را داشته و کماکان باید داشته باشد. خصوصا اگر سفر شلوغ و پرجمعیتی باشد. درست است این آخری افتاده بود با خانواده و خستگی و ...؛ اما روی آمدن آن اصرار ویژه ای داشتم و جایگاه خاصی در برنامه ریزی ها داشت. جوری که چیزی قادر به تکان دادن آن نبود. البته این ها همه در سطح اختیارات انسانی این حقیر ذکر شد؛ وگرنه قضا و قدر که بماند. حتی هشتگرد دوستانه هم تحت الشعاع آن قرار گرفت.
وقایع مترقبه و غیر مترقبه جالبی داشت.
این هم باشد به عنوان یادگاری شمال؛ احتمالا آخرین سفر فیزیکی شهریور 93 (الله اعلم البته!):
http://www.lenzor.com/p/7SPtU
از همه عزیزانی که در این مدت به اینجا سر زدند با #چاه_بی_آب مواجه شدند پوزش می طلبم. این ها همه مجازند و اصل جای دیگر است... ;)