یاد
به یاد وبلاگ قبلی که بعضی وقت ها "مولتی پست" منتشر می کردم، این جا هم دلم خواست که یک مولتی پستی داشته باشیم...
اما خوب حقیقتا اسم "مولتی پست" مناسب نیست و باید بدنبال معادلی فارسی گشت. به ذهن حقیر چیزی نرسید. البته فی الحال حوصله فکر کردن و وقت گذاشتن را هم ندارم. اما از رهگذران دائمی و گذرا درخواست دارم اگر دیدند و جرقه زد ذهنشان و پیشنهادی داشتند استفاده می کنیم.
برویم سر " م و ل ت ی پ س ت":
اول از همه اشاره ای کنم به غفلتم و جاماندگیم. اطرافیان که گفتند آخرین روزهای رجب است، به خودم آمدم که اکّهیی! یک ماه گذشت و تو یک روزه هم نگرفتی...
اینقدر غرق در مسائلی شده ام که حتی وقتی گفتند دو هفته دیگر نیمه شعبان است، نفهمیدم که آخرهای رجب است... اینقدر...
مورد بعدی هم کتاب جدیدی است که در حال مطالعه است.
بعد از "سید عزیز"، رفتم سر "فتح خون". عامل هایی که باعث انتخاب کتاب بعدی می شوند، یکی حس لحظه ای و دیگری هم اولویت است. هر دو سهم تقریبا برابری دارند و به هم نزدیکند. اما خوب حس لحظه ای شاید کمی زورش بچربد.
بله؛ بعد "سید عزیز"، به کتابخانه که نگاه کردم، از جلد و محتوا و نویسنده جذب این کتاب شدم. شروع کردم و خوشم آمد. بعضی جا ها که آدم به صورت کلمات قصار قبلا دیده و این بار در کتاب اصلی می بیند، حس خوبی به آدم می دهد. حس این که دارم منبع اصلی و کامل آن جملات را می خوانم. یک حسی شبیه اکتشاف!
گفتم حالا که دارم کتاب را می خوانم و اتفاقا خوشم هم آمده، بیایم و قسمت های زیبایی که به چشم می خورد با دوستانم به اشتراک بگذارم:
تا به حال که تا صفحه 40 پیش رفته ام، با 3 علامت، 3 بخش را انتخاب کرده ام. اولیش شاید خیلی عام نباشد، اما خوب باز هم است. ببینید:
«سرّ آن که جهاد فی سبیل الله با هجرت آغاز می شود در کجاست؟ طبیعت بشری در جست و جوی راحت و فراغت است و سامان و قرار می طلبد. یاران! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست، سخن از آنان است که اسلام آورده اند اما در جست و جوی حقیقت ایمان نیستند. کنج فراغتی و رزقی مکفی... دل خوش به نمازی غراب وار و دعایی که بر زبان می گذرد اما ریشه اش در دل نیست، در باد است. در جست و جوی مأمنی که او را از مکر خدا پناه دهد؛ در جست و جوی غفلت کده ای که او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد. غافل که خانه غفلت پوشالی است و ابتلائات دهر، طوفانی است که صخره های بلند را نیز خرد می کند و در مسیر دره ها آن همه می غلتاند تا پیوسته ی به خاک شود.»
پ.ن:
-این اولین کتاب بود که از سید شهیدان اهل قلم می خواندم. گاهی با خودم در ذهنم فکر هایی می آیند و می روند که شاید خوب نباشند. مثلا زیادی گنده کردن بعضی ها به خاطر بعضی مسائل. اما با دیدن اصل ماجرا، همه شهبه ها بر طرف شد و حقیقت فاش خواهد شد.
-در ادامه منتظر گلچین های دیگری هم باشید!