از کودکی به یاد دارم که هر از گاهی میانه ایران و آمریکا شکرآب تر از همیشه می شد و راننده سرویسمان که ماهواره هم تماشا میکرد میگفت آمریکا به ایران اولتیماتوم داده. آن روزها هم باور نمیکردم و با خودم میگفتم حرف الکی است. خیلی هم متوجه نمیشدم دقیقا اولتیماتوم چیست و چگونه آمریکا اولتیماتوم میدهد و چهطور به گوش مردم میرسد. مثلا در ذهنم تصور میکردم در شبکه های ماهواره ای یکهو رییس جمهور آمریکا میآید و خیلی صریح تهدید به جنگ میکند و میگوید این سری خیلی جدی هستیم [این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست!] چون همیشه راننده سرویسمان میگفت این بار واقعا قضیه جدی است. از آن سال ها خیلی می گذرد و حالا من شخصا میتوانم آن اولتیماتوم ها را که هنوز هم جدی هستند را ببینم و اگر راننده سرویس شدم به بچه ها بگویم دیشب آمریکا به ایران اولتیماتوم داده و خیلی خیلی جدی است. اما نمیتوانم واکنششان را پیش بینی کنم، شاید آن ها باور کنند.
خلاصه از کودکی ما با این اولتیماتوم ها بزرگ شدیم. عده ای از همان موقع باور میکردند و در ذهن از غولی که ساخته بودند هر باره شکست میخوردند. عده ای اما با این غول میجنگیدند و مثل هر جنگی گاهی پیروزی و گاهی هم شکست نصیبشان میشد، یک گروه دیگر هم بودند که اصلا غولی نمیدیدند. آمریکا را بچه لات و جاهل محله بغلی میدیدند که اهل اولدورم بولدورم است. از اینهایی که چک اول را که بخورد مثل بادکنکی که سوزن خورده، بادش خالی می شود و حتی از فسقلترین بچه محل خودشان هم کتک خورش ملس تر است. این گروه ها هر کدام با نوع تفکر خودشان بزرگ شدند و هر کدام به دستاوردهای مختص خودشان رسیدند. گروه اول که عطای مبارزه و پیروزی را به لقایش بخشید. همان اول کار قبل اینکه کسی دلخور شود پا را تا جایی که جا میشد جمع و جور کرد تا مبادا حتی به لبه گلیم نزدیک شود. بخشی هم از گلیم که باقی ماند را هم پیشکش غول کرد تا روابط حسنه شود. گروه دوم اما نمیخواست به غول سواری بدهد. به غول زورگو معترض بود ولی گاهی میگفت هیکل غول کجا و هیکل من کجا! آرزو داشت شاخ غول را بشکند ولی هر وقت هیبت غول را تصور میکرد دست و پایش شل میشد. برای اینکه از این حس نفرتانگیز و تحقیر آمیز رها شود فکری به سرش زد. گفت من که نمیتوانم دائم با این غول سر شاخ شوم، بهتر است بروم با غول این وری از باب دوستی و منافع مشترک صحبت کنم و دوتایی بریزیم سر غول آن وری. این طوری حتما شاخش میشکند. غول این وری واقعا قوی است و کارهایی میکند که غول آن وری هم نمیتواند انجام دهد. در همین خیالاتش کارهایی که خودش دلش میخواست انجام دهد را هم در قامت غول این وری تصور میکرد و از این هیبت ذوق زده میشد و حس میکرد که خودش دارد یک تنه با غول آن وری میجنگد و این طوری تمام حس و حال بدش را سرکوب میکرد و از خود دور میکرد.
گروه آخر هم که از ابتدا در ذهنش غولی نبود. نهایتش بچه لات محله بغلی بود که کارش همان چک اول است. شاید چک را بخورد کلی مشت و لگد بپراند و بخاطر هیکل گندهاش درد هم بگیرد ولی چک اول همانا و نفس آخر همان! برای همین بچه لات محل خودش همیشه حواسش به این گروه آخر بود که کاری نکند چک اول زده شود.
بنده فکر میکنم مردم سرزمینم در این سه گروه توزیع شده اند. فراوانی هر کدام را نمیدانم اما شاید توزیع نرمال باشد، شاید هم تصاعدی، به ترتیب گروه ها از زیاد به کم باشد. نمی دانم...
اما چه شد که این متن را نوشتم؟ بعد از سفر به یاد ماندنی عتبات که تابستان سال گذشته نصیبم شد یک گروه تلگرامی از بچه های مجرد کاروان تشکیل شد و هنوز هم هر از گاهی پیام هایی رد و بدل میشود. چند روز پیش یکی از دوستان گروه که از قضا از همه بزرگتر هم هست ویدئویی ارسال کرد که در آن یک سلاح عجیب و غریب و کاملا تخیلی در یک سناریوی تخیلی تر حملاتی را انجام میدهد. نکته تکمیل کننده و جالب این ویدئو توضیح زیرش بود که بدین شرح است:
«بعد از کل کل های تند ترامپ علیه روسیه، پوتین از مخوف ترین سلاحش رونمایی کرد!
ترامپ بعد دیدن این ماشین کشتار عجیب روسی انگشت به دهان خواهد ماند!»
بدیهی است که نگارنده عنوان فیلم(کپشن) و کسانی که با آن هم نظرند و فیلم را به اشتراک میگذارند در کدام گروه از گروه های بالا قرار میگیرند و نیاز به توضیح اضافه نیست.
به نظر شما توزیع این گروه ها در کشور ما به چه ترتیب است؟