پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

پرواز را به خاطر بسپار؛ پرنده مردنی‌ست...
فروغ فرخزاد

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسیر زندگی» ثبت شده است

هفته شهدا ۹۲ هم فرا رسید.
از دوران تحصیلم مجموعه خاطرات خوبی دارم که مواقع دلتنگی به آنها فکر می کنم و غرق در زمان می شوم و شاید هم دلتنگ تر!
یکی از بخش های مهم آن مجموعه هفته شهداست. عصر های هر روز و نمازخانه و کلیپ و مقاله و فکر. شاید بعضی اوقات به ظاهر هیچ دستاوردی برای من نمی داشتند‍‍، اما در کل حالم خوب بود.
هفته شهدا امسال هم شروع شد.


هفته شهدا 92


به بهانه آن چند سوالی که مدتها ذهنم را مشغول کرده پخش می کنم اینجا،‌ تا هر کسی که اهل فن بود و جوابش را می دانست بیاید و تکلیف این آوارگان ذهنی را مشخص کند.
یک هفته برایمان مراسم می گذاشتند و هر روز کسانی را معرفی می کردند که آدم های خیلی خوبی بودند و رفتند و شهید شدند. خیلی سعی داشتند که جلوی این تفکر را هم بگیرند که آنها از آسمان نیفتاده بودند و انسان هایی بودند مثل بقیه!‌ و در همان مراسم ها هم کسانی را می آوردند از همرزمان همان ها که حالا در کنار ما بودند و از رفقای خود جا مانده بودند.
یکی از سوال هایم این بوده که چه شد که آن ها رفتند و این ها ماندند؟
آیا آن هایی که رفتند خالی خالی از هر گناهی بودند؟ بعید به نظر می رسد که چنین باشد. پس اگر گناهی هم داشتند چه بوده،‌ در چه سطح بوده و چگونه با آن ها حساب شده است؟
و اما یک سوال مهم تر از بقیه:‌ آن هایی که گناه کردند و گناهشان را یکی از آدم ها دید،‌ آیا رفتند یا آن گناه مثل میخی کوبیده شد بر روحشان و دوختشان به زمین؟
اگر این چنین باشد ،‌ پس با این حجم اشتباهات باید بنشینیم و انتظار بکشیم تا مرگ برسد و ما را در آغوش بگیرد. شانس بیاوریم موقع رفتنمان ذلیلانه نرویم و بعد رفتن عده ای نباشند که نفس راحت بکشند و بگویند: «آخیش،‌ راحت شدیم...»

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۴۲
محمد حسن شهبازی
اصلا از این قانون باقی تر نداریم.
اصلا نمیشود جایی باشد و بقا(پایستگی) وجود نداشته باشد.
ابتدا با مثال های متنوع شروع کرده و در آخر نتیجه گیری می کنیم و در انتها هم دور همی کمی "اسکل" می شویم! (برای سنین برابر و کمتر از خودم)
خوب، ابتدا با اولین مثالی که به ذهنم خطور می کند شروع می کنیم. رشته فوتبال را فرض کنید. یقینا تفاوت چندانی بین بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران و کشور های دیگر از نظر هوش و استعداد، قد و قواره، توان و ... وجود ندارد.(به غیر از موارد خاص عرض می کنم) اما چه می شود که یکی می شود سید مهدی رحمتی و یکی ویکتور والدس؟
آیا هوش والدس کمتر است؟
قدش کوتاهتر است؟
شرایط اقتصادیش ضعیف تر است؟
چه عاملیست که باعث می شود رحمتی خیلی بهتر از والدس باشد؟
مطمئنا تمرین های موثر است...
(این مقایسه به شدت به بازی دیشب بارسلونا مرتبط است. شکست در برابر والنسیا را عرض می کنم. می توانید این مثال را جدی نگیرید. از مثال بعد شروع کنید!)
حاج آقا قرائتی حرف جالبی می زنند. دقیق یادم نیست اما مضمون حرفشان این طور بود. می گفتند که مثلا هر انسان در طول عمرش، مقدار محدودی می تواند شیرینی بخورد. اگر همه را در کودکی و جوانی مصرف کند، در پیری چیزی برایش باقی نمی ماند و باید سبد غذاییش عاری از هرگونه قند و شیرینی باشد. اما اگر کودکی به اندازه مصرف کند، برای سنین دیگرش هم می ماند.
سایر قضایا هم همین طور است. مثلا در روند تحصیلی اگر خستگی شب امتحان در طول ترم تقسیم شود و حتی هر روزش دو برابر شود، هم نمره نهایی بالاتر خواهد بود، و هم فشار روزانه خیلی متعادل تر خواهد بود.
در فوتبال و رندگی و انرژی و ... هم همین طور است. اگر بیشتر تمرین کنیم ، عرق بیشتر بریزیم، خستگی شدیدتری حس کنیم بازیکن بهتری خواهیم شد.
اگر در لحظات توانایی دستگیر باشیم، در لحظات ناتوانی وسیله دستگیریمان خواهند شد.
اگر لامپ رشته ای مصرف کنیم، برق زیادی مصرف می شود و گرما و نور می شود و اگر کم مصرف باشد، برق کمتر ، نور خوب و گرمای کمتر خارج خواهد شد.
خلاصه سراسر ورودی ها ثبت و متناسب با آن ها خروجی خواهیم گرفت و تابع دنیا همین است و بس!
می توانید با شناسایی ورودی یا خروجی بخش مورد نظر زندگیتان، طرف دیگر را بیابید.

گهواره نیوتون

و اما دور همی: برای لحظاتی با سرعت مناسب رو به بالایی بگویید "بقا"، تند تر!
و همین طور بگویید و بگویید! پشت سر هم.
حالا وقتی خوب "بقابقابقابقابقابقابقابقابقابقا" گویان شدید و دیدید در حال گفتن آواهایی بی معنی هستید، به این فکر کنید که اولین بار چه کسی لفظ "بقا" را برای معنی باقی ماندن، به کار برد؟
سایر کلمات چه؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۰۸
محمد حسن شهبازی