پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

پرواز را به خاطر بسپار؛ پرنده مردنی‌ست...
فروغ فرخزاد

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ» ثبت شده است

سالن مطالعه دانشکده ساعت 7 در را می بندد و باید کوچ کنیم برویم جای دیگر. از آنجایی که بنده راحت نیستم بروم جای دیگر و البته چندی دلیل دیگر، ترجیح می دهم برگردم منزل. با توجه به حجم ترافیک در آن ساعات و ساعت اذان و متراژ پیاده روی ای که دارم ، نزدیک های اذان از جلوی مسجد محل رد می شوم. در آن لحظات زمان کند می شود، همه کائنات به من می نگرند، چشم در چشم تمامی اشیاء در مقابل تصمیم گیری بزرگ و سختی قرار می گیرم که آیا بروم مسجد یا نروم؟
کیفم معمولا خیلی سنگین است و راحت ترم که اگر هم قرار است مسجد بروم ، ابتدا کیف را بگذارم خانه و بعد سبکبال بیایم مسجد. اما آن تردید لعنتی دست از سرم بر نمی دارد. اگر نروم عذاب وجدان. و اگر هم بروم شیطان لامذهب فرو می کند توی مخ که تو به زور و اجبار آمدی و کار اجباری هم خالی است از لذت. اما همین طور که از جلوی مسجد رد می شوم، جوانی را می بینم که در راه رفتن ناتوان است و جلوی در ورودی شبستان ایستاده و می خواهد برود داخل. البته سالها پیش جوان بود. وقتی کودک بودم هم توی هیئت ها می دیدمش. اما الان کمی سپید کرده! خلاصه این صحنه را که می بینم یکهو همه افکار بر باد می روند و این بار فکر حاکم این می شود که :
"شرم بر تو"؛ همین! با خودم قرار می گذارم که بروم خانه و اگر شرایط خوب بود برگردم. بحمد الله شرایط خوب بود و وضویی ساختیم و برگشتیم. برای اینکه به نماز برسیم از بین چند مسجد، مسجد نزدیک تر را که مسجد بزرگ محله هم هست را انتخاب کردم. وارد شدم و خیلی بی حاشیه رفتم نشستم در انتظار نماز. شخصی اذان می گفت. عده ای سر صف ها نشسته بودند و تعداد نه چندان کمی هم انتهای مسجد ایستاده بودند. سن بالا ها هم سمت راست مسجد روی نیمکت هایی منتظر بودند. اذان به آخرش رسیده بود که به ذهنم آمد گوشی را در بیاورم و ضبط صدا را روشن کنم. اما خوب آن موقع هم خیلی دیر نبود. ضبط را زدم و گوشی را در دست گرفتم تا صدای فضای کلی ضبط شود. نسبتا گویای شرایط است؛ بشنوید:
 


خیلی وقت بود به مسجد نیامده بودم و این همهمه خیلی توی ذوق می زد. دوست داشتم ، موقع اذان که موذنی خوش صدا هم اذانگو باشد، همه جا ساکت و فضا معنوی و روحانی باشد. این طور نباشد که از شدت همهمه آدم سردرد بگیرد. اگر هم صدایی می آید ، یک فضایی مانند حرم امام رضا(ع)...
جوری که انگار تبدیل به عادت شده؛ حرف زدن قبل نماز و استارت ناگهانی پس از بستن نماز توسط امام جماعت برای اقامه نماز!
خلاصه نماز را خواندیم و آمدیم بیرون؛ و در آرزوی روزی هستیم که مسجد، کانونی باشد ایده آل، مأمنی برای لحظات خستگی و در کل آرامش بخش...
(یکی باید بیاید خودم را جمع کند بعضی وقتها!)
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۵۲
محمد حسن شهبازی

الان که این پست را می نویسم شب شهادت حضرت زهرا(س) است...
امروز سیزده فروردین بود. 1393. یادتان هست؟ حدودا 8:30 29 اسفند را؟ همین پارسال. به همین سادگی 13 روز پس از آن سپری شد. 27 تای دیگر همین طوری بگذرد می شود 94. "بـــــه همـــــــــــین ســــــــــادگــــــــی"
بیرون نرفتم که ببینم مردم چگونه 13شان را در کردند و از موج نحسی ای که در کمینشان بود گریختند! فقط امیدوارم بی حرمتی ای نشده باشد. انشاءالله که همینطور بوده.
اما غرض از پست.
سال اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی است. رهبر کشور نام سال را این گذاشته. به راستی اگر هر سال همه مردم یا حداقل اکثریت به این پیام ها توجه می کردند الان اوضاع چگونه بود؟
آیا عده ای هر روز غرغر کنان و ناله کنان از شرایط نمی نالند؟ به راستی برای تحقق خواسته هایشان چه تلاشی کرده اند؟ برای پیشرفت کشورشان گوشه کدام کار را گرفته اند؟
مسلما بخش عمده ای از ضعف و عقب ماندگی ما ، بر می گردد به همین فرهنگ. دایره وسیعی هم هست. هر کسی همت کند، یک گوشه اش را صادقانه، مخلصانه و با تعهد بگیرد و تلاش کند، به نقطه ایده آل نرسد، حداقل به یک جایی بهتر از اینجایی که هست می رسد.
بخش عمده ای از فرهنگ هم فرهنگ کتاب و کتابخوانی است.
ما هم به نوبه خودمان، در این منزل صفر و یکیمان تلاشی بکنیم.



چندی پیش بود، به توصیه یکی از نزدیکان، کتابی را خواندم. اصلا خود ایشان کتاب را قرض دادند.(یکی از کارهای خوب، قرض دادن کتاب است. در این دوره زمانه گرانی کتاب و ...)
نام این کتاب "قدرت حقیقی" بود.
نوشته لیندا فرانسیس و گری زوکاو.
همانطور که از نام کتاب هم پیداست، هدف نویسنده معرفی قدرتی است که پایدار باشد و واقعی. چیزی فراتر از قدرت های رایج حال و چیزی که به کمک بشر امروزی بیاید و او را از درد های امروزی، سردرگمی و ناامیدی نجات دهد. البته نباید غافل از این بود که این نویسندگان از آنجایی که بهره مند از معارفی که به دست ما رسیده نیستند، در بعضی موارد به نقطه هایی رسیدند که در نزد ما راه اشتباه و مسیر نادرست تلقی می شود. درست است که اصل و ریشه اندیشه هایشان، منطبق با اصول مورد پذیرش ما نیست، اما به هر حال با استفاده از تعقل و تفکری که خرج کرده اند به نتایجی رسیده اند که بعضی صحیح می باشد و حتی منطبق بر معارف دینی ما نیز می باشد.
خلاصتا قصد دارد در طول لحظه هایی که برای بشر اتفاق می افتد و هر لحظه احساسی رخ می دهد، انسان را متوجه وقایع پنهانی بکند که در پس وجود رخ می دهد و در پی فهماندن نکاتی به بشر است. نویسنده قصد دارد با بررسی عمیق تر این حالات درونی، هوشیاری عاطفی را در خواننده تقویت کند و به او بفهماند که احساسات و عواطف نشانگر بروز اتفاقاتی است که به رشد کمک می کنند و با جدی گرفتن آنها و عدم سرکوب، پنهان سازی و فراموش کردن می توان مسیر صحیح زندگی را پیدا کرد.
کتاب بدی نیست. توصیه می کنیم در جهت آشنایی با اندیشه های دیگران و تقویت روحیه کتابخوانی و افزایش سرانه مطالعه سراغ این کتاب بروید.
ترجمه کتاب خوب و روان است.
توصیه: در خواندن کتاب ، از تکرار بیش از حد برخی نکات خسته نشوید. ویژگی کتابهای روانشناسی این سبکی معمولا تکرار است و تکرار.
برویم سر معرفی کتاب.

قدرت حقیقی

نام : قدرت حقیقی
اثر: گری زوکاو / لیندا فرانسیس
ترجمه: فرناز فرود
نشر:آوند دانش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۰۰
محمد حسن شهبازی