آخرین جشنی که از این سری(انتشار اوبونتو ها) رفته بودم، اولین بارم هم بود. دانشگاه تهران. خیلی با آن مراسم حال نمی کردم. دقیقا نمی دانم چرا. شاید از فاز آدم های آنجا خوشم نمی آمد. شاید از محیطش و خیلی شاید های دیگر...
اما این بار فرصت دیگری رخ داده بود تا در جشنی دیگر شرکت کنم. آن هم در خانه دومم، دانشکده!
آدم ها تقریبا همان ها بودند، فاز ها هم اکثرا همان فاز. اما حس و حال من جور دیگر. شاید از آن موقع تا الان من کلی عوض شده باشم که حس متفاوتی داشتم. خلاصه جشن برگزار شد و در کل رضایت بخش بود. فقط بعضی دلخوری هایی ماند روی دلم که فکر کنم همیشه باید جایی برایشان خالی بگذارم. چون رفع شدنی نیست...
برای دیدن گزارش تصویری خُردی که روی تالار گفتگو انجمن کاربران ایرانی اوبونتو بارگزاری کردم می توانید اینجا کلیک کنید!