پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

پرواز را به خاطر بسپار؛ پرنده مردنی‌ست...
فروغ فرخزاد

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احساسات» ثبت شده است

توی اقوام یکی رو داریم که امسال کنکور داد. دیروز بود که اعلام شد نتایج آخر شب میاد. چند ساعت قبل اعلام نتایج بهم زنگ زد و یه کم گپ زدیم. از خاطره روز اعلام نتایج خودم براش گفتم. خب اون موقع ما ADSL نداشتیم و با توجه به شلوغی سایت سنجش خیلی منطقی و البته عملی نبود که آدم با Dial-up نتیجه بگیره ولی با این وجود تا چند ساعت ما تو همون خونه مشغول تلاش برای دیدن نتایج بودیم اما موفق نمی شدیم. من کد ملیم رو همیشه کامل میزدم ولی نتایج نمیومد. یواش یواش به ذهنم رسید که بیا بدون 00 اولش امتحان کن ولی یه کم از نظر ذهنی فرار می کردم. احتمالا از روبرو شدن با نتایج می‌ترسیدم. دست آخر با پیشنهاد اطرافیان قرار شد بریم کافی نت. اونجا دیگه گفتم جهنم! هر چی شده دیگه شده و همونجا بدون 00 اول کد ملی فرم رو پر کردم و نتایج اومد.

از اون موقع تا الان نتیجه کنکور یه نفر برای اطرافیان جزو جذاب ترین چیزا بوده. برای خود منم هست و بدم نمیاد بدونم اونایی که از آشنا و فامیل کنکور داشتن چند شدن، ولی ریشه این حس خودم رو فضولی میدونم و برای همین جلوش رو میگیرم. اگر خواست خودش میاد میگه بهم. این روزا این بحث هم خیلی رایجه که رتبه کنکور یه چیز شخصیه و اینا. ولی زمان ما واقعا اینجوری نبود و اصلا کسی به این چیزا بها نمیداد. اما توی مکالمه تلفنی دیروز، من همینا رو گفتم. هم خاطره دیدن نتیجه خودم رو گفتم و هم اینکه نتیجه کنکور یه چیز شخصیه. اگه دوست داشتی و راحت بودی میتونی به منم بگی. این رو هم اضافه کردم که اگه نتیجه کنکورت اون چیزی که میخواستی نشد، غصه نخور. راه موفقیت فقط از دانشگاه نمیگذره. زمان ما که خیلی فضای فکری اینطوری بود گذشت و الان خیلی عوض شده اوضاع. اینا رو که گفتم، گفت: نه بابا. مگه من دخترم که رتبه‌م رو نگم. شاید واقعا این حرف از ته دلش بوده باشه، ولی من این طور حس نکردم. یک غرور پسرانه و مستانه با ترکیب فرار رو به جلو و سرکوب احساسات. شاید این حرف ناشی از بولی دوران مدرسه باشه. اینکه فضای مدرسه های پسرونه طوری بوده و احتمالا هست که اگه یه جا ضربه ای خوردی، نباید غمگین بشی و از اون بدتر نباید بروز بدی. این که سرکوب احساسات برای پسرا یه اجبار مقدسه و تو هر چقدر هم زخم بخوری، نباید وا بدی و خب خروجیش میشه همین جمله ها: «مگه من دخترم؟» نه داداش. اگه کسی با غمگین شدن سر یه شکست بهت انگ های جنسیتی میزنه، اشکال از تو نیست. اشکال از اونه. احتمالا اونه که ضعیفه و نمیخواد با واقعیت رو در رو بشه و دیگران رو هم به این سرکوب دعوت میکنه. چی از این بهتر که آدم با احساساتش شجاعانه مواجه بشه؟ تو برای کنکورت یه مقدار تلاش کردی و یه نتیجه ای هم گرفتی. اگر فاکتور شانس و ... رو کنار بذاریم و رتبه‌ت متناسب با تلاشت باشه، بهترین فرصته که با این واقعیت کنار بیای و به جای سرکوب، با درون خودت رو به رو شی. اون غصه ای که فکر می کنی باعث میشه دخترونه به نظر بیای، یه الماسه که توی وجود همه آدما با هر جنسیتی وجود داره. با این بهونه ها روش خاک نریز.

تموم شد؛ خیلی تاثیرگذار بود؟

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۱ ، ۱۹:۱۸
محمد حسن شهبازی
خواستم یک متن تحلیلی درباره سیل گلستان و همه موارد مشابهش بنویسم. چند خطی هم جلو رفتم. ولی آن قدر ذهن و دلم پر بود که وسطش از دستم در رفت و نتواستم سیل ذهنم را کنترل کنم. رئیس ذهنم معلوم نبود کجاست و استاندارش هم خارجه است. برای همین رهایش کردم و این متن هم به گورستان مطالب نصفه نیمه پیوست. شاید یک بار دیگر که اتفاقی رخ داد که پای سلبریتی ها، مسئولین بی مسئولیت و مردم گیج وسط بود، مطلب را از نو بنویسم و منتشر کنم. اما عجالتاً دو سه خط ابتدایی آن را داشته باشید تا ببینیم برای فرداها خدا چه می خواهد:

«یکی از تفریح هایم این است که وقتی یک اتفاقی رخ می دهد_از آن اتفاق ها که کلی سر و صدا به پا می کند_سعی می کنم بیرون از گود یک کنجی را پیدا کنم. زیراندازی پهن کنم و چیپس و پفک را روی آن بچینم و برای مدت زمان نه چندان کوتاهی به تماشای این نمایش بنشینم...»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۸ ، ۲۰:۱۰
محمد حسن شهبازی