پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

نگاه رو به جلو؛ اما اسیر در گذشته

پرباز

پرواز را به خاطر بسپار؛ پرنده مردنی‌ست...
فروغ فرخزاد

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
اکثر اوقات وقتی قصد نوشتن یک مطلبی را می کنم و بر اثر یک اتفاق، آن نوشته می پرد، دست و دلم می لرزد. انواع فکر و خیال به سرم می آید تا علت آن را بیابم و اولین فکر معمولا این است که لابد خوب نیست این متن منتشر شود. این فکر وقتی قوت می گیرد که از ابتدا با تردید و دودلی برای نوشتن آمده باشی؛ بگذریم...
در این حدودا ۳ سالی که مشغول تحصیل در دانشگاه بودم، اتفاقاتی رخ داد که که نتایجی در بر داشت. وقایعی که با سیل فکرو خیال ذهن من منجر به خروجی هایی شد و حالا مفید می دانم که بعضی از آن ها را با شما به اشراک بگذارم. حقیقتا کمی دلم پر است که آمده ام اینجا و این چنین می نویسم اما مطالبی هم از سر دل خالی دارم که بخواهم بیان کنم. پس اینجا الزاما یک مشت غر غر در انتظارتان نیست. شاید مخلوطی از تجربه های تلخ و منطقی...
ما ورودی ۹۱ بودیم، کامپیوتر. رشته ما که کامپیوتر بود هنوز در دانشگاه ده ساله نشده بود و نهال نوجوانی بود اما تا دلتان بخواهد این برقی ها قدمت داشتند. تنها ساختمان کلاس ها هم که به نام رشته آن هاست کاملا گویای این مساله می باشد. شاید از کامپیوتر چند ساله انتظاری نرود اما از درخت تنومند برق انتظار و توقع بیشتری وجود دارد. اما وقتی ما وارد شدیم اصلا این طور نبود. بگذارید با مثال بگویم. از زاویه ای شبیه خانه سالمندان! همه خسته زندگی تحصیلی، و حالا که نسبتا ناکام مانده اند، در لحظات آخر به خواجه نصیر پناه آورده اند و این چند صباح را هم باید تحمل کنند تا بگذرد، لذا اکنون که شرایط این چنین است چه خواهد شد؟ پر واضح است که فضا ، فضای غر زدن است. ای کاش غر زدنی که در پی آن جنبش و حرکتی از این جماعت مثلا جوان و پرانرژی باشد، اما یادتان نرود، مثال خانه سالمندان را زدیم. خیلی سرتان را درد نیاورم. درصد زیادی از هم دانشکده ای هایم خسته اند، عده ای قابل توجهی هم هستند که کاملا بر عکس اند، اما هر گلی خاری هم دارد...
همین، برای این مطلب کافی است...
ما را دعا کنید، لطفا.
پ.ن: اگر اشتباه نکنم این اولین پستی است که کاملا با موبایل نوشتم. تجربه بدی نیست...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۶:۳۷
محمد حسن شهبازی

یکی از سخت ترین لحظه های دنیای دیجیتال، رفتن به وبلاگیه که یه زمانی خیلی پر رفت و آمد بوده و حالا سوت و کوره. خلوتِ خلوت!
وبلاگی که به واسطه ی دوری آدم هاش متروکه شده...

پ.ن: این حس هم اکنون به واسطه 32نیوز ایجاد نشده...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۳۵
محمد حسن شهبازی

مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود.

با تمام اغماض ها و فرصت های اضافی و... حالا چقدر برای او فرصت باقیست؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۰۶:۵۷
محمد حسن شهبازی

اواسط سال 1354 بود. یک روز به دعوت مسئولان دبستان نیکان، برای سخنرانی درباره تعلیم و تربیت رفته بودیم. جلسه سخنرانی دکتر که تمام شد، پیاده به طرف منزلشان راه افتادیم. در بین راه سربازی که جلوی در یکی از خانه های مستشاران آمریکایی، نگهبانی می داد؛ جلو آمد و به ایشان سلام کرد و احترام نظامی گذاشت. دکتر هم با گرمی جواب او را داد. کمی که دور شدیم، دیدم اشک در چشمانش حلقه زده است. پرسیدم شما این سرباز را می شناختید؟ گفت: «نه، ولی این سرباز مسلمان چرا باید جلوی منزل یک مستشار آمریکایی بایستد و به قیمت جان خودش از جان این آمریکایی حفظ کند؟»



کتاب سید محمد بهشتی حسینی - نشر میراث اهل قلم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۳۸
محمد حسن شهبازی
یادم نیست کی بود که اینو می گفت و دقیقا چی می گفت و اصن درست بود یا نه. اما تو این فضا بود که مثلا تئوریسین های امریکایی درباره دشمنشون شوروی یه سری تحقیقا(همین الان یادم اومد؛ دکتر فرشید رئیسی)ت کرده بودن که با توجه به فلان رفتار رایج بین مردم اونجا تا فلان سال دیگه هم به چیز خاصی نمی رسن.
الان هم ما نشسته بودیم پای تلویزیون منتظر یه برنامه ای که قرار بود 22:45 پخش شه و 11 پخش شد. احتمالا این هم مث همون رفتاراس که بعدش می گن: خوب، اینا هم تا فلان سال دیگه به جایی نمی رسن!
اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم. مولا علی(ع)
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۰۴
محمد حسن شهبازی
آن روزهایی که مرحوم پاشایی به رحمت خدا رفت را احتمالا یادتان می آید و احتمالا هم مطالبی از سایت ها ، مجله ها، وبلاگ ها و ... خوانده اید حول موضوع "چه شد که مرتضی پاشایی ستاره شد؟" 
به یاد دارم که در میان اطرافیان خودم هم تا حدودی بحث می شد. عده ای شاکی بودند و عده ای هم در وهله اول قصد تحلیل این مساله را داشتند. بودند کسانی هم که جزو خیل عظیم شیفتگان او بودند.
شاید از کلیدی ترین علل شهرت و محبوبیت این خواننده پاپ نه چندان پر اثر را بتوان خواندن تیتراژ برنامه ماه عسل که در روز های اوج خود قرار داشت برشمرد. تیتراژی که شعر دل نشینی داشت و با تمام این ها سرطان مرحوم پاشایی هم به میان آمد و مثلث شهرت و محبوبیت وی را کامل کرد. البته فوت وی و نقش پر رنگ رسانه ها مرحله نهایی این محبوبیت بودند که بعضا موجب تعجب عده ای از شهروندان تهران پس از برگزاری مراسم تشییع جنازه آن مرحوم شد.

و اما آن چه که بنده را وادار کرد برای پرداختن به این موضوع ، اتفاقی بود که امروز در قطعه هنرمندان افتاد. در سال جدید به بهشت زهرا(س) آمده بودیم برای زیارت قبور. پدر بزرگ، عمو ، جد مادری و یکی دو رفیق نزدیکان و ... و صد البته گشت و گذار در گلزار شهدا از برنامه ها بود. هنگامی که وارد قطعه هنرمندان شدیم، جمعیت زیادی را حول یکی از قبرها دیدیم. خیلی حدس پیچیده ای نبود که آن جا قبر کیست. بله، مرتضی پاشایی که هنوز در ذهن مردم به عنوان یک ستاره می درخشد و هنوز هم مانند یک راز می ماند و در پس پرده قدرت بعضی عوامل ایجاد کننده این محبوبیت را مشخص می کند. اما مساله ای که فضا را مشوش و خط خطی می کرد حضور چند نفر فرصت طلب و .... (نمی دانم دیگر چه صفتی می توان بیان کرد)در آن حوالی بود که خیلی چیزها را لگد کرده بودند. آبرو، انسانیت، عزت، احترام، آرامش، حق و حقوق جمعی و از همه مهم تر فضای آرام قبرستان.

قابل پیش بینی بود که مثل همان فضای ایجاد شده توسط علاقه مندان مرحوم پاشایی، در اولین سال فوت ایشان هم سر قبرش شلوغ باشد. اما بی تدبیری و فرصت طلبی این شلوغی را به این سمت منحرف کرده بود که چندنفر بر روی قبر یک بنده خدایی بساط کرده، پوستر و جاسوییچی و تقویم و سی دی های کپی !! مرتضی پاشایی را بفروشند. و جاهل مردمی که از آن سی دی ها خریدند.
و اسم این را که عده ای گریبان چاک می کنند که آااای حمایت از خواننده ها و هنر پس چه می شود و از  آن طرف از چند نفر که ( بگذارید آن چه که در دلم است نگویم) سی دی کپی می خرند و در ضبط ماشین گوش می دهند و یک "روحت شاد، چه صدای خوبی داشتی " می گویند. و داد و فغان از شما که اگر تن آن بنده خدارا در گور نلرزانیده باشید ،لطف بزرگی کرده اید.

بیچاره مرده ها که گاهی از دست زنده ها در گورستان هم آرامش ندارند.
از تمامی اموات مدفون در قطعه هنرمندان خواهشمندم که حواشی به وجود آمده را از چشم افراد به ظاهر دلسوز هنر و علاقه مند به مرحوم پاشایی ندانند.


پ.ن ۱: گیرم پدر تو بود فاضل....
پ.ن ۲: نمی دانم شما بدن که بودی که روی سنگ قبرت بساط متاع دنیا پهن کردند، اما احتمالا برگ برنده خوبی دستتان آمده، بیچاره شما :)
پ.ن 2: خوشا آن روزی که تماس با نهادهای نظارتی منجر به نتیجه شود...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۲۳
محمد حسن شهبازی

هر آینه ترس از خدا کلید رستگارى و درستکارى و اندوخته روز بازپسین (و آزادى از هر بندگى و رهایى از هر تباهى است .) هر که را نیازى باشد، نیازش بدان برآید. هر که گریزان است رهایى یابد. هر که را خواسته اى است به خواسته هاى خود برسد. پس عمل کنید که عمل را به آسمان برند. توبه کنید که توبه سود دهد.

و دعا کنید که دعا شنیده شود. اکنون زمان آرامش است و قلمها به نوشتن اعمال روان اند. به اعمال و طاعات بشتابید. در برابر عمرى که از جوانى به پیرى مى گراید یا بیماریى که از کارت بیندازد یا مرگى که جان از تنت برباید. مرگ ویرانگر لذتهاى شماست . تیره کننده خواهشهاى نفسانى شماست . دورکننده شما از هر مقصد و مقصود است . دیدار کننده اى است که کس دوستش ندارد. هماوردى است که هزیمت نشناسد. کینه جویى است که کس طلب دیدارش نیست . ریسمانهایش شما را سخت فرو بسته است . شر و فسادش شما را در بر گرفته و پیکانهایش به سویتان روان است و صولت و قهرش بر شما سخت بزرگ و ستم و تجاوزش پى در پى . کم افتد که ضربت شمشیرش خطا کند یا شمشیرش ‍ کند گردد. زودا که ابرهاى تیره اش بر سرتان سایه افکند و بیماریهایش ‍ شدت گیرد و تاریکهاى شدایدش همگان را در خود فرو پوشد و زمان سکرات مرگ در رسد و دردهاى جان دادن هر دم رخ نماید.

ظلمتهاى تو بر تو و ناگواریهایش پدیدار گردد. اکنون ، چنان پندارید که مرگ ناگهان بر شما تاخته است . همرازانتان را خاموش کرده و مشاورانتان را پراکنده ساخته و آثارشان را محو نموده است . خانه هایتان را بى صاحب کرده و وارثانتان را برانگیخته تا مرده ریگتان را میان خود تقسیم کنند. در آن میان ، از خواص شما، مهربانى است که سودى نرساند و خویشاوند محزونى است که دفع بلا نتواند یا شماتتگرى است که بر حال زارتان زارى ننماید.

بر شما باد به جد و کوشش و آمادگى و مهیا شدن و، از آنجا که توشه توان برداشت ، توشه اى برگرفتن . دنیا نفریبدتان ، آنسان ، که پیشینیانتان را فریفت ، امتهایى که پیش از شما بودند و از میان رفتند. آنان که دنیا را دوشیدند و دستخوش فریب آن شدند. بسا شبها و روزها را که فنا کردند و تازه هاى آن را کهنه نمودند. مساکنشان گورهایشان شد و اموالشان میراث دیگران . چنان بى خردند که نمى دانند چه کسى بر سر گورشان آمده یا چه کسى برایشان زارى مى کند یا چه کسى ندایشان مى دهد و پاسخ گفتن نتوانند. پس از دنیا حذر کنید. دنیا مغرور کننده و فریبنده است . نیرنگ باز است . به دستى مى دهد و به دستى منع مى کند. به دستى بر تن شما جامه مى پوشد و به دستى جامه از تنتان به در مى کند. آسودگیش بر دوام نیست و رنجهایش را پایان نباشد و بلایش را آرامش ‍ نیست .

خطبه 221 نهج البلاغه

پ.ن:
-می دانم آخر سال است، اما...
-متن بالا از اپ "نهج البلاغه تبیان" استخراج شد...
-باز هم تلنگر خوردم و این مطلب جدید به دنبال فوت یکی از آشنایان بود...
-مرگ بیشتر از آن چیزی که فکر می کنیم به ما نزدیک است..
-هر کسی چشنده مرگ است...
-اگر حوصله تان آمد یک فاتحه برای تازه درگذشته و سایر درگذشتگان هدیه کنید...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۱۸
محمد حسن شهبازی
#بدون_شرح...



پ.ن: نگارنده این گونه مطالب کیه؟ پشت پرده ویکیپدیا چه خبره؟
#من_انقلابی_ام...
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۵۷
محمد حسن شهبازی

منت خدای را عز و جل که...

که بساط این چهارشنبه سوری آن چنان به انحراف کشیده شد و شرایط آن چنان دست به دست هم داد که سال به سال کمرنگ تر می شود و ان شاء الله به زودی کلا نابود می شود.

پریدن از روی آتیش و سوختن پر و پا و کفش، 
آلوده شدن هوا،
آسیب به در و دیوار شهر،
حجم زیادی زباله خرده ریز این ور اون ور شهر،
دود شدن مقدار زیادی سرمایه بی زبون،
ترویج ناهنجاری(همه مدله)
آلودگی صوتی شدید
آسیب های بعضا جبران ناپذیر
ایجاد استرس شدید برای شهروندایی که اون روز کار خاص براشون پیش میاد،
و...
آیا عقلانی ست؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۲۲
محمد حسن شهبازی

کلا در بعضی نواحی کشور ما زیاد کار کردن حماقت محضه! -_-
زیاد کار کنی خاک بر سری؛ تو سری خوری! ;)
اگه انگیزه کار داشته باشی احتمالا خود شیرین هم هستی! ^_^
و توی بخشی که کار می کنی اگه بخوای کار مردم رو راه بندازی احتمالا یه غلطی میخوای بکنی که برای بقیه خطرساز بشی. >:|
کلا بنا بر اینه که : خاک تو سر هر کی کار کنه! (:3


پ.ن: چرا آخه؟! :( از ده اسفند تعطیلات؟! بهتون بر هم میخوره؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۳۵
محمد حسن شهبازی