یکی از سخت ترین لحظه های دنیای دیجیتال، رفتن به وبلاگیه که یه زمانی خیلی پر رفت و آمد بوده و حالا سوت و کوره. خلوتِ خلوت!
وبلاگی که به واسطه ی دوری آدم هاش متروکه شده...
پ.ن: این حس هم اکنون به واسطه 32نیوز ایجاد نشده...
مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود.
با تمام اغماض ها و فرصت های اضافی و... حالا چقدر برای او فرصت باقیست؟
اواسط سال 1354 بود. یک روز به دعوت مسئولان دبستان نیکان، برای سخنرانی درباره تعلیم و تربیت رفته بودیم. جلسه سخنرانی دکتر که تمام شد، پیاده به طرف منزلشان راه افتادیم. در بین راه سربازی که جلوی در یکی از خانه های مستشاران آمریکایی، نگهبانی می داد؛ جلو آمد و به ایشان سلام کرد و احترام نظامی گذاشت. دکتر هم با گرمی جواب او را داد. کمی که دور شدیم، دیدم اشک در چشمانش حلقه زده است. پرسیدم شما این سرباز را می شناختید؟ گفت: «نه، ولی این سرباز مسلمان چرا باید جلوی منزل یک مستشار آمریکایی بایستد و به قیمت جان خودش از جان این آمریکایی حفظ کند؟»
کتاب سید محمد بهشتی حسینی - نشر میراث اهل قلم
هر آینه ترس از خدا کلید رستگارى و درستکارى و اندوخته روز بازپسین (و آزادى از هر بندگى و رهایى از هر تباهى است .) هر که را نیازى باشد، نیازش بدان برآید. هر که گریزان است رهایى یابد. هر که را خواسته اى است به خواسته هاى خود برسد. پس عمل کنید که عمل را به آسمان برند. توبه کنید که توبه سود دهد.
و دعا کنید که دعا شنیده شود. اکنون زمان آرامش است و قلمها به نوشتن اعمال روان اند. به اعمال و طاعات بشتابید. در برابر عمرى که از جوانى به پیرى مى گراید یا بیماریى که از کارت بیندازد یا مرگى که جان از تنت برباید. مرگ ویرانگر لذتهاى شماست . تیره کننده خواهشهاى نفسانى شماست . دورکننده شما از هر مقصد و مقصود است . دیدار کننده اى است که کس دوستش ندارد. هماوردى است که هزیمت نشناسد. کینه جویى است که کس طلب دیدارش نیست . ریسمانهایش شما را سخت فرو بسته است . شر و فسادش شما را در بر گرفته و پیکانهایش به سویتان روان است و صولت و قهرش بر شما سخت بزرگ و ستم و تجاوزش پى در پى . کم افتد که ضربت شمشیرش خطا کند یا شمشیرش کند گردد. زودا که ابرهاى تیره اش بر سرتان سایه افکند و بیماریهایش شدت گیرد و تاریکهاى شدایدش همگان را در خود فرو پوشد و زمان سکرات مرگ در رسد و دردهاى جان دادن هر دم رخ نماید.
ظلمتهاى تو بر تو و ناگواریهایش پدیدار گردد. اکنون ، چنان پندارید که مرگ ناگهان بر شما تاخته است . همرازانتان را خاموش کرده و مشاورانتان را پراکنده ساخته و آثارشان را محو نموده است . خانه هایتان را بى صاحب کرده و وارثانتان را برانگیخته تا مرده ریگتان را میان خود تقسیم کنند. در آن میان ، از خواص شما، مهربانى است که سودى نرساند و خویشاوند محزونى است که دفع بلا نتواند یا شماتتگرى است که بر حال زارتان زارى ننماید.
بر شما باد به جد و کوشش و آمادگى و مهیا شدن و، از آنجا که توشه توان برداشت ، توشه اى برگرفتن . دنیا نفریبدتان ، آنسان ، که پیشینیانتان را فریفت ، امتهایى که پیش از شما بودند و از میان رفتند. آنان که دنیا را دوشیدند و دستخوش فریب آن شدند. بسا شبها و روزها را که فنا کردند و تازه هاى آن را کهنه نمودند. مساکنشان گورهایشان شد و اموالشان میراث دیگران . چنان بى خردند که نمى دانند چه کسى بر سر گورشان آمده یا چه کسى برایشان زارى مى کند یا چه کسى ندایشان مى دهد و پاسخ گفتن نتوانند. پس از دنیا حذر کنید. دنیا مغرور کننده و فریبنده است . نیرنگ باز است . به دستى مى دهد و به دستى منع مى کند. به دستى بر تن شما جامه مى پوشد و به دستى جامه از تنتان به در مى کند. آسودگیش بر دوام نیست و رنجهایش را پایان نباشد و بلایش را آرامش نیست .
خطبه 221 نهج البلاغه
پ.ن:
-می دانم آخر سال است، اما...
-متن بالا از اپ "نهج البلاغه تبیان" استخراج
شد...
-باز هم تلنگر خوردم و این مطلب جدید به دنبال فوت
یکی از آشنایان بود...
-مرگ بیشتر از آن چیزی که فکر می کنیم به ما نزدیک
است..
-هر کسی چشنده مرگ است...
-اگر حوصله تان آمد یک فاتحه برای تازه درگذشته و
سایر درگذشتگان هدیه کنید...
منت خدای را عز و جل که...
که بساط این چهارشنبه سوری آن چنان به انحراف کشیده شد و شرایط آن چنان دست به دست هم داد که سال به سال کمرنگ تر می شود و ان شاء الله به زودی کلا نابود می شود.
پریدن از روی آتیش و سوختن پر و پا و کفش،
آلوده شدن هوا،
آسیب به در و دیوار شهر،
حجم زیادی زباله خرده ریز این ور اون ور شهر،
دود شدن مقدار زیادی سرمایه بی زبون،
ترویج ناهنجاری(همه مدله)
آلودگی صوتی شدید
آسیب های بعضا جبران ناپذیر
ایجاد استرس شدید برای شهروندایی که اون روز کار خاص براشون پیش میاد،
و...
آیا عقلانی ست؟!
کلا در بعضی نواحی کشور ما زیاد کار کردن حماقت محضه! -_-
زیاد کار کنی خاک بر سری؛ تو سری خوری! ;)
اگه انگیزه کار داشته باشی احتمالا خود شیرین هم هستی! ^_^
و توی بخشی که کار می کنی اگه بخوای کار مردم رو راه بندازی احتمالا یه غلطی میخوای بکنی که برای بقیه خطرساز بشی. >:|
کلا بنا بر اینه که : خاک تو سر هر کی کار کنه! (:3
پ.ن: چرا آخه؟! :( از ده اسفند تعطیلات؟! بهتون بر هم میخوره؟!